Month: بهمن ۱۳۹۶

حیفا

در شبی زمستانی که بیش‌تر به بهار پهلو می‌زد تا شبی از شب‌های بهمن که قاعدتا می‌باید سرد و سوزناک باشد، وقتی نم‌نم باران عابران پیاده‌روهای عریض خیابان انقلاب را به بازی گرفته بود و نه می‌بارید که خیس‌شان کند و نه نمی‌بارید که تکلیف ملت با هوا معلوم شود که آیا دو نفره است …

خط قرمز

به عتاب فرمود: گیریم هزاری هم ارتکاب به فلان گناه و رفتن سراغ فلان معصیت را – به رغم همه‌ی معاصی و گناهانی که هر روز دانسته و ندانسته مرتکبی- برای خودت خط قرمز کرده باشی. گیریم هزاری هم تا حالا موفق به رعایت آن شده‌ای و تا لبه رفته‌ای و پایت شکر خدا نلغزیده. …

۲۲ بهمنِ تماشائی

امروز جشن رنگ‌های اشباعِ سبز و سرخ و سفید شادمانیِ حلولِ الله در قلب پرچمِ این کهن سرزمین صلابتِ تکرار خنده‌ها بر لب‌ها امیدِ دوباره‌ی انقلاب به فرزندانِ انقلابی استواری قدم‌ها – به نیابت از شهدائی که از آخر مجلس چیده شدند و اگر بودند، در اول صف بودند- شکوهِ مدام این مردم پایداریِ تا …

رسید از دست محبوبی به دستم

بار اول سر کلاس سازماندهی و اصلاح تشکیلات و روش‌ها دیدمش. ترم دومی بود که استاد مدعوِ دانشگاه‌شان بودم. جوانکی بود با ریشِ تازه رُسته‌ی حنائی و لباسِ گَلِ گشاد و موهای پریشان. بعد از من آمد تو و صاف نشست در نزدیک‌ترین صندلیِ ممکن به من؛ روبروی تخته! و تکه پراند. و تکه‌ی درشت‌تر …

هذا محبُ فاطمه!

ما نسل سومی‌های انقلاب بودیم. نسلی که خردسالیش را با امام و سال‌های اول انقلاب سپری کرد و جنگ را با نگاه کودکانه دید و رفتن امام را هم. امام برای ما عبارت بود از پیرمردی نورانی که همیشه‌ی خدا در جماران بود. که وقت حرف زدن، آرام و متین چشم به زمین می‌دوخت. که …

شهادت زهرا چراغ هدایت بُوَد… .

سید اولاد پیغمبر بود و می‌گفت سابق بر این، از آن مذهبی‌های سفت و سختی بوده که هیچ رقم از عقائدش کوتاه نمی‌آمده… . از نسل آن‌ دهه‌ی شصتی‌های متعصب که حاضر بودند سر اعتقادشان سه ساعت تمام سر پا بایستند و بحث کنند و تا پرچم سفید طرف‌ مقابل‌شان به نشانه‌ی تسلیم بالا نرود، …

تا باز کِی افتد سوی شماها گذار ما؟

برف بهمنیِ صبحِ اولین جمعه‌ی ماه، وقتی بعد از شبی طولانی بیدار شده‌ای برای نماز و پرده را کنار زده‌ای که از هنوز در نیامدنِ آفتاب مطمئن شوی و مواجه می‌شوی با لایه‌ی سفیدی که روی باغچه را پوشانیده، شوقِ تکبیر نماز صبحت را دوصد برابر می‌کند. آن قدر که جای خزیدنِ دوباره در بستر …