روزی که عازم حج بودم هم را دیدیم. خبر نداشت راهی سفر قبلهام. منِ بیخبر از همه جا به گمان اینکه شنیده راهیام و آمده برای دیده بوسی، قبل اینکه چیزی بگوید مصافحه کردم و حلالیت خواستم و عذر از اینکه یادم نبوده قبل سفر خدمتش برسم و او با رد باریکی از اشک که غلطیده بود روی گونهی گندمگونش سخت در آغوشم فشرد و سپرد حواسم به نعمتی که خدا روزیام کرده باشد
وقت خداحافظی اما خیلی بیمقدمه گفت که دیشب آمدهبودی به خوابش… و تا آمد خوابش را برایم بگوید آمدند عقبش و مجبور شد برود و قرار شد قبل رفتن هم را ببینیم و این دست نداد و راهی شدیم و هی دل من پیش خوابی بود که سیفعلی دیده و هزار رؤیا در باور بلورین خیالم رُست و این چهل روز نگذشت الا به اینکه وقت و بیوقت بیتاب شنیدن باشم…
و انگار مقدر بود که ناشنیده بروم و باز که آمدم بشنوم که تو چهل روز پیش در چه هیئتی در خواب سیفعلی حلول کردهای و یقین کنم به صدق حدیثی از امیرمؤمنان علیهالسلام که در این مضمون فرمود: هیچ عملی مانند اعمال حج نیست مگر جهاد مجاهدی که از خانهاش خارج شد و در راه خدا خونش به زمین ریختهشد…
که فرمود:
فضَّل اللَّـهُ المُجاهِدینَ عَلَى القاعِدینَ أَجرًا عَظیما. +