درختان را دوست می دارم که به احترام تو قیام کردهاند؛
و آب را که مِهر مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است؛ شفق آئینهدار نجابتت و فلق معراجی که تو در آن نماز صبح شهادت گذاردی.
شمشیری که بر گلوی تو آمد هر چیز و همه چیز را در کائنات به دو پاره کرد: هر چه در سوی تو؛ حسینی شد و دیگر سو یزیدی.
اینک مائیم وسنگها؛ مائیم و آبها؛ درختان؛ کوهساران؛جویباران؛ بیشهزاران که برخی یزیدیاند و گرنه حسینی…
خونی که از گلوی تو تراوید هر چیز و همهچیز را به دو پاره کرد در رنگ؛ اینک هر چیز یا سرخ است یا حسینی نیست!
آه ای مرگ تو معیار؛ مرگت چنان زندهگی را به سخره گرفت و آنرا بیقدر کرد که مُردنی چنین غبطه بزرگ زندگانی شد.
خونت با خونبهایت حقیقت، در یک تراز ایستاد و عزمت ضامن دوام جهان شد که؛ جهان با دروغ میپاشد و خون تو امضای راستی است.
تو را باید در راستی دید و در گیاه آنهنگام که میروید و در آب آنهنگام که مینوشاند. در سنگ، چو ایستادگی است. در شمشمیر آنزمان که میشکافد و در شیر که میخروشد. در شفق که گلگون است. در فلق که خندهی خون است. در خواستن، برخاستن، تو را باید در شفق دید؛ در گل بوئید، تو را باید از خورشید خواست، در سحر جُست، از شب شکوفاند، با بذر پاشاند، با باد پاشید، در خوشهها چید ؛ تو را باید تنها در خدا دید….
هر کس هرگاه دست خویش از گریبان حقیقت برون آورد، خون تو از سر انگشتانش تراواست. ابدیت آئینهایست پیش روی قامت رسای تو در عزم.
آفتاب لایق نیست و گر نه میگفتم جرقهی نگاه توست.
تو تنهاتر از شجاعت در گوشهی روشن وجدان تاریخ ایستادهای به پاسداری از حقیقت وصداقت شیرینترین لبخند بر لبان ارادهی توست.
چندان تنآوری و بلند که به هنگام تماشا کلاه از سر کودک عقل میافتد.
در تالابی از خون خویش در گذرگه تاریخ ایستادهای با جامی از فرهنگ و بشریت رهگذار را میآشامانی – هر کس را که تشنهی شهادت است -.
نام تو خواب را بر هم میزند، آب را طوفان میکند، کلامت قانون است، خرد در مصاف عزم تو جنون؛ تنها واژهی تو خون است خون! ای خدای خون….
مرگ در پنجهی تو زبونتر از مگسی است که کودکان به شیطنت در مشت میگیرند و یزید بهانهای، دستمال کثیفی که خلط ستم را در آن تف کردهاند و در زبالهی تاریخ افکندهاند.
یزید کلمه نبود دروغ بود؛
زالوئی درشت که اکسیژن هوا را میمکید؛ مُخنثی که تهمت مردی بود. بوزینهای با گناهی درشت؛ سرقت نام انسان و سلام بر تو سلام بر تو سلام بر تو که مظلومترینی نه از آنجهت که عطشانت شهید کردند بل از اینرو که دشمنت این است .
مرگ سرخت نه تنها نام یزید را شکست و کلمهی ستم را بیسیرت کرد که فوج کلام را نیز در هم میشکند؛ هیچ کلام بشری نیست که در مصاف تو نشکند، ای شیر شکن! خون تو تو در بستری از آن سوی کلام، فراسوی تاریخ، بیرون از راستای زمان میگذرد؛ خون تو در متن خدا جاریست…
یا ذبیح الله؛
تو اسماعیل گزیدهی زمانهای و رویای به حقیقت پیوستهی ابراهیم. کربلا میقات توست و محرم میعاد عشق؛ تو نخستین کس که ایام حج را به چهل روز کشاندی »واتممناها بعشر»
آه که در حسرت فهم این نکته خواهم سوخت که حج نیمهتمام را در استلام حجر وانهادی و با بوسه بر خنجر تمام کردی… .
مرگ تو مبدا تاریخ عشق؛ آغاز رنگ سرخ؛ معیار زندگی است.
خط با خون تو آغاز میشود.
از آنزمان که تو ایستادی دین راه افتاد و چون فرو افتادی حق برخاست. تو شکستی و راستی درست شد و از روزنهی خون تو بنیان ستم سست شد .
در پائیز مرگ تو بهاری جاودانه جاریست؛ گیاه روئید؛ درخت بالید؛ و هیچ شاخه نیست که شکوفهی سرخ ندارد و اگر ندارد شاخه نیست؛ هیزمی است ناروا بر درخت مانده .
تو راز مرگ را گشودی ؛ و کدام گره با ناخن عزم تو باز نمیشود؟….
ای نگاهت سلسلهی تفاسیر، وزنهی خاک و پشتوانهی افلاک؛ کجای خدا در تو جاریست که از لبانت آیه میتراود؟
عجبا از تو! عجبا؛ حیرانی مرا با تو پایانی نیست! چهگونه با انگشتانهای از کلمات اقیانوسی را میتوان پیمانه کرد…؟
یا ثار الله !
آن باغ مینُوی که تو در آن صحرای تفتیده کاشتی؛ با میوههای سرخ، با نهرهای جاری خونآب، با بوتهای سرخ شهادت و آن سروهای سبز دلاوری، باغی است که باید با چشمهای عشق دید: اکبر را… صنوبر را… بوفضائل را . …
حر: شخص نیست فضیلتی است از توشهبار کاروان مهر جدا مانده، آنسوی رود پیوستن و کلام و نگاه تو پلی است که آدمی را به خویش باز میگرداند و توشه را به کاروان… .
و آن دامنت؛ جمجمههای عاریه را در حسرت پناه یافتن مشتعل میکند، از غبطهی سر گلگونِ حر که بر دامن توست!
ای قتیل!
بعد از تو خوبی سرخ است و گریه سوگ خنجر؛ وغمت توشهی سفر به ناکجا آباد و رد خونت راهی است که راست به خدا میرود… .
تو از قبیله خونی و ما ازتبار خون؛
خون تو در شن فرو شد و از سنگ جوشید…
ای باغ بینش؛ ستم دشمنی زیبا تر از تو نداشت و مظلوم یاوری آشناتر از تو!
تو کلاس فشردهی تاریخی !
کربلای تو مصاف نیست منظومهی بزرگ هستی است. طواف است!
پایان سخن پایان من است؛
تو؛
انتها نداری…
دیدگاهها
به نام خدا … سلام … عیدتون مبارک
حسین جان مولای عشق و مهربانی و ایثار با تمام وجود دوستت دارم و قلب کوچکم مالامال از عشق و محبت توست.آقای من دل کوچک مرا در دستان محبت خودت بپروران.
سلام دوست خوبم ! ماه شعبان ماه انتظار و فرج و ماه انتظار و ا»ادگی بزرترین و برترین ضیافت الهی بر شما مبارک . همچنین ولادت های متعالی این ماه نیز خجسته باد … دلشاد و موفق باشید
سلام ! اعیاد شعبانیه مبارک … ممنون بابت آفلاینتون ! فقط یه سوال ؟! من متوجه نشدم که شما هم مایل هستین در این طرح شرکت کنین یا نه ؟! و چه مقدار ! در پناه امام عصر برقرار باشید … التماس دعا !
سلام ولادت امام حسین مبارک
دستت درد نکنه