آقا مجتبی

پیرمرد از لای همین صفحات پیدا کرده بودم.
حتی یک بار هم نشد که تهران رفتنی، کج کنم سمت مدرسه و مسجد و مجلسش.
پیرمرد، با آن نگاه نافذ و روضه‌های ناب و تمثیلات بی‌نقصی که می‌زد و من از دوردست و از گوشه‌ی دنیای مجازی مستمع گاه و بی‌گاه تمثیلاتش بودم، مقتدر بود. می‌دانست درد را و می‌دانست دوا را و هر کسی را از ظن خود یار بود.
. . . .
خبر را وقتی شنیدم که مشغول تماشای پرتره‌های منتخب سوگواره‌ی عکس نماز و عاشورائیان بودم و گوشِ مفتم در اجاره‌ی کسی بود که نه مشکلش را می‌فهماند و نه می‌فهمید که نه آن‌جا جای عرض گله است و نه من مخاطب و مسئول رفع گله‌ای که دارد و در بینابین یامفت‌های یارو، ناگاه باور سردی دوید در جانم که؛
پیرمردی که نگاه نافذش، حتی تا لابلای صفحات نت رسوخ کرده بود و من کیلومترها این طرف‌تر، مجذوب سِحر نگاه و سرّ بیانش بودم، پر کشیده و نه با پای پیاده و نه از مسیر آسفالته‌ی نجف تا کربلا، که از راه آسمان، میهمان شام اربعین مولایش شده…
خدایت بیامرزد آقا مجتبی.
خدایت بیامرزد حضرت آیت الله.
خدایت بیامرزد حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.