حیف از آفتابِ پر جانِ جمعهای که با داغ هجرتِ پدرِ مهربانِ امت سر از پشت کوه برآرد
حیف از تلألوی دانههای برف زیر تابش مستقیم آفتاب سحریِ روز بعد از بارش
حیف از زیبائی ذوب تدریجی بلورهای شتره بسته روی ناودانها نبود که با روز مصیبت رحلت رسول بیامیزد؟
حیف از این روزهای زیبا که خورشید زمین برمیآید و خورشید زمان هنوز رخ در پردهی نقاب غیبت کشیده و رخ نمینماید….