وَ اَنتَ خَیرُ مَنزولٍ بِه

محمدمان که روی دست‌ها بالا رفت
باران از بالای آسمان ریخت روی تابوتِ کم‌وزنِ محمد و بر سر و روی مردمی که آمده بودند محمدمان را تا بهشت بدرقه کنند.
محمد که روی دست‌ها بالا رفت
باران بارید
و وقتی روحِ آرامَش در آغوشِ فرشته‌گانِ موکلِ بارانِ رحمت خداوندی تا بالاترین‌ها اوج گرفت و جسمش در قطعه‌ای مبارک و متبرک نازل شد
وقتی آرزو می‌کردم کاش گِلی از خاکِ باران خورده‌ی قبرش توتیای چشمم بود
وقتی آسمان با بارانش و زمین با آغوشی که برایش گشوده بود، به استقبال آن نفسِ مطمئنه رفت
دانستم ارزانی خدا شدن چه سخت و چه سهل است.
و یک خانه‌ی دیگر از قطعه‌ی شهدا پر شد و قسمت ما نشد…
تا باز کِی افتد سویِ شماها گذارِ ما!
و او یکی از به‌ترین آدم‌های خوبِ شهر بود…

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.