با خودم فکر میکنم حالا؛
کسی که تا دیروز و پریروز، هر از چند روزی وقتی بهمان زنگ میزد، روی صفحهی نمایشِ تلفن اسمش میافتاد: “ابراهیمی، محمد” را چهطور مِن بعد باور کنیم که نیست و “شهـــید” است؟ و دیگر اسمش روی صفحهی نمایشِ تلفنمان نمیافتد؟
با خودم فکر میکنم حالا؛
محمدمان چه داد که در ازای آن، اول اسمش “شهـــید” گذاشتند و شد آشنای همه و عزیز ِ دلِ حتی آنهائی که او را نمیشناختند!
با خودم فکر میکنم حالا؛
که او در دلِ دوست به کدامین شیوه رهی پیدا کرد که لایق خلعتی شد که جانش را تا اعلی علیّین بالا برد و جاودانه شد و محمدِ محجوب ما را “اَحیاءٌ عندَ رَبِّهِم” + کرد!
و بعض و حسرت و رشک
امان از دلِ ناماندگارِ بیدرمانم میبرد
و جایِ خالیِ نبودنش به وسعت دریا دلم را طوفان میکند…
دیدگاهها
جدا” شهید شده دوستتون تازگیا؟آخه کجا ؟چرااااا؟:(
ان شاء الله حسرت به دل نمانید.
روحش شاد