من هم با هم‌آن می‌روم!

“یک روز به ارومیه مسافرت کردند. آن روزها ارومیه و مخصوصاً جاده‌های منتهی به آن امنیت چندانی نداشت. سال ۵۸ بود. حاج آقا حسنی، امام جمعه ارومیه به تبریز تشریف آورده بودند که همراه حاج آقا به ارومیه برگردند. ما همراه حاج آقا بودیم. به شهرستان خوی که رسیدیم، با ازدحام جمعیتی روبه‌رو شدیم که از خوی، سلماس، ارومیه و جاهای دیگر به استقبال حاج آقا آمده بودند و چند تا نفربر هم آورده بودند و می‌گفتند: حاج آقا باید سوار نفربر شود، چون جاده‌ها امنیت ندارند. حاج آقا گفت: با هر وسیله‌ای که دیگران می‌روند، من هم با هم‌آن می‌روم… .”
ناگفته‌هایی از زندگانی شهید محراب آیت‌الله مدنی به روایت ‌محافظ‌‌ ایشان +

دیدگاه‌ها

  1. سيروس شمس نيا

    با سلام و احترام
    باید همه چیز رو بگم؟شما نا سلامتی پیشکسوت هستید و رفیق بنده.
    بیایید سر بزنید ایرادات و نظراتتون رو در مورد مطالبم بگین آخه.
    همه چیز رو نباید گفت که…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.