برای چهار سالگیش

علی روز ملی شدن صنعت نفت به دنیا آمد. روز ۲۹ اسفندِ سالِ ۹۵٫ لابد اگر تولدش شصت و چند سال زودتر اتفاق می‌افتاد و هم‌زمان می‌شد با هیجانات اسفند سال ۲۹ خورشیدی که مردم قیام کرده بودند برای ملی کردن تولید و توزیع و فروش نفت، به‌ش می‌گفتند عَلی مِلّی! یا در محاورات ما ترک‌ها، بزرگ که شد، بچه‌های کوچه برایش دم می‌گرفتند «علی بالا! میللی بالا!!!»

یاد رضا فیاضی و شماره‌های نوروزی همشهری داستان بخیر. خاصه آن شماره‌ی نوروز ۹۳ که فیاضی در یادداشتش نوشته بود که روز ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ در آبادان به دنیا آمده و برغم این‌که اسمش رضا بوده، تا مدت‌ها توی خانه و بین در و همسایه، ملی صدایش می‌کرده‌اند و چه فخری داشته ملی صدا شدنش… .

و هی حالا و در همه این سال‌ها علی برغم ملی بودنش! بزرگ شده. پا گرفته. دندان درآورده. نان سق زده و حرف یاد گرفته و حروف را به هم بستن و جمله ساختن و شیرین زبانی کردن را.

انگار که خدا بخواهد قدرتش را در تدریجِ بزرگ شدنِ مخلوقی دوست داشتنی به رخِ مثل منی بکشد و آن احساساتِ دست نخورده‌ی نیازموده‌ی مرا قلقلک بدهد وقتی علی را می‌بینم و بویش می‌کنم و از رِندی‌های کودکانه‌اش انگشت حسرت به دهان می‌گزم.

و نوشتم این‌ها را در سالی کبیسه که اسفندش ۳۰ روزه است، مثل سالی که علی به دنیا آمد. که به یادگار بماند برای چهار سالگیش. که قضا را میلادِ امام چهارم است و قضا را اسم مبارکش علی است و قضا را نام مبارک پدرش نیز حسین است… .

و نوشتم که بگویم علیِ من و هزار هزار علیِ دیگر در این عالم، به فدای نام علی. و بگویم که طفلم را به آغوش پرمهرتان سپرده‌ام؛ یا اهل بیت النبوه… .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.