هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد، دل برد و نهان شد

پرچم، بهترین و بزرگترین نماد هر قومی است. ترکیب رنگش، طول و عرضش، اجزای تشکیل دهنده اش، رنگ بندی و کم رنگی و پر رنگی اش همه حدیث ناگفته ایست از ملتی که گرد آن گرد آمده اند و عقبه ی فکری، عقیدتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شان را جمع کرده اند در آن و آن را سر دست گرفته اند و آن را نشان همه ی افتخارات و فراز و فرودهای تاریخشان می دانند. و از اهتزاز آن غرق غرور و لذت می شوند و فتح جائی و مقامی و رتبه ای را منوط به افراشتن آن در آن جایگاه و مقام و رتبه می دانند.
چه شعرها که برای پرچم نگفته اند و چه رنج ها که برای افراشتنش نکشیده اند…
باری پرچم سه رنگ ِ خوش رنگ ما که بر محور «الله» ساخته شده و دو ردیف ِ یازده تائیِ «الله اکبر» در زمینه ی سرخی از شهادت و سبزی از آینده ی موعود، بیست و دو نوبت بزرگی نام خدا را در بودن مان حک می کنند و به عشق برافراشته ماندنش هزار هزار جوان عاشق، سر بازی کرده اند و جان بازی، بهترین تصویری است که می توان از تاریخ و رنج و فراز و فرود مان ساخت و نمایاند. بهترین تمثیل ملتی که هیچ گاه مشرک نبوده و هیچ گاه مقابل هیچ ستمی سر خم نکرده.
از این سبب است که ما هر جا و هر بار اهتزاز پرچم مان را که خوش نما ترین ترکیب رنگ دنیا را دارد، ببینیم غرق در غرور می شویم و رگ همیت مان می جنبد…
90.11.23.1.jpg
الغرض، دوست داشتم اینجا از بلندترین موج اقیانوس ۳۳ اُمین ۲۲ بهمن بنویسم و از عظمتی که با قدم ها خلق شد و خشت سی و سوم دیوار بلند غرور و عزت و حضور ِ ایرانی ِ مسلمان را راست نهاد.
پر رنگ تر از هر تصویر دیگری، عَلَمی دیدم که در فراز بود و سر فراز که فرمود:
«کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِ‌حُونَ» *
فی الحال، به عشق صلابت پرچم جاوید به اسم «الله» مان و به تاسی از حضرت خواجه؛ « وَ اِن یَکاد بخوانیم و در فراز کنیم…»
——————-
*.- سوره ی مبارکه ی مومنون. قسمتی از آیه ی ۵۳ اُم

دیدگاه‌ها

  1. آن بت عیار!

    هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد٬ دل برد و نهان شد
    هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد٬ گه پیر و جوان شد
    گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق٬ خود رفت به کشتی
    گه گشت خلیل و به دل نار بر آمد٬ آتش گل از آن شد
    یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی٬ روشنگر عالم
    از دیده یعقوب چو انوار بر آمد ٬ تا دیده عیان شد
    حقا که هم او بود که اندر ید بیضاء می کرد شبانی
    در چوب شد و در صفتِ مار بر آمد٬ زان سحر کنان شد
    می گشت دمی چند بر این روی زمین او٬ از بهرِ تفرج
    عیسی شد و بر گنبد دوار بر آمد٬ تسبیح کنان شد
    فی الجمله هم او بود که می آمد و می رفت هر قرن که دیدی
    تا عاقبت آن شکل عرب وار بر آمد ٬ دارای جهان شد
    منسوخ چه باشد نه تناسخ به حقیقت٬ آن دلبر زیبا
    شمشیر شد و از کف کرار بر آمد ٬ قتال جهان شد
    حقا که هم او بود که می گفت انا الحق٬ در صوت الهی
    منصور نبود آن که بر آن دار بر آمد٬ نادان به گمان شد
    رومی سخن کفر نگفته است و نگوید٬ منکر نشویدش
    کافر بُود آن کس که به انکار در آمد٬ از دوزخیان شد

  2. مارمولیا

    سلام
    نمی دونستم حسین شرفخانلو هم می نویسه
    بد هم نیست گودر نیست بقیه هم فعلا جیز باشن
    هی لینک به لینک بگردی هی صفحای خوب خوب پیدا کنی
    این چهارمین وب آشنایی که امروز خیلی اتفاقی دیدم.
    برقرار باشید
    ==================
    حسین:
    یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی
    امدنتان را پاس می دارم.
    صفای کلیک های آشنایتان!
    یا علی

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.