بایگانی برچسب: قصه قبرستان

ترازوی اعمال؛ روایت دیگری از آدم‌های خوب شهر

حین گشت روزانه‌اش وقتی بلوار مقابل اداره را گز می‌کرده دیده که از روی صندوق عقب پرایدی داغان، کیسه‌ی آردی سُر خورده و افتاده کف خیابان. تر و فرز کیسه را برداشته و انداخته پشت وانتش و به سرعت رفته پیِ پراید که کیسه‌ی آردش را بدهد و هرچه گازیده و چراغ و بوق زده، …