برای از حاج قاسم نوشتن کلمه کم است. که او کلمه نبود. رود بود. روان بود. راه بلد و راه بر و راه نما بود؛ چراغ بود! کسی که تا مرز شهادت رفت و ایستاد پشت دروازهی وصال و داخل بهشتِ شهادت نشد تا ماندگان به گَردِ راهی که رفته بود برسند. و ببینند شوق …
رسم است شب یلدا را کنار شبچره خوردن و لمباندن حلوا و پشمک و هندوانه، به نقل قصه و خواندن حافظ بگذرانند و اگر ذوقی بود و حالی، خوش بُود گر محک تاپماچا (چیستان) آید به میان و قدیمتر در آذربایجان ما رسم بود دیوان “فضولی” شاعرِ غزلسرا هم میآمد به میان و مردم آن …
نقاشی چهرهی صادق برای نشستن روی جلد کتاب که از زیرِ دست طراح بیرون آمد، روزهای اول اسفند بود. حوالی روز مادر. طرح را فرستادم برای مادر شهید که ببیند و اگر پسندید باقی کارهای طراحی جلد و چاپ را انجام بدهیم. حاج خانم عکس را که دیدند چنان ابراز لطفی کردند که هنوز شیرینیِ …