جلسات اول هر مقطعی از تحصیل به آشنائی محصلان و معلمان از همدیگر میگذرد و این، در مقطع دکتری که محصل سن و سالی ازش گذشته و زندگیش خط و ربط و مسیر و مجرا پیدا کرده، بیشتر و پررنگتر است. جلسه اولی که نشستیم در کلاس تاریخ عثمانی، دکترِ مدرسِ درس، یکان یکانِ ما …
به اسمش نمیآمد که اینهمه شیرین باشد؛ «تاریخ علم در دوره اسلامی» و نمیدانستم استادش اینقدر شیفتهی پیامبر باشد و اینقدر با حرارت و پر از شوق از رسول خدا بگوید و «پیامبر اکرم» از دهنش نیفتد و مفتونِ جانِ جهان باشد و شیفتهی محمد. که درود خدا بر او باد. نمیدانستم که پیامبر، فقط …
آقای دکتر که کت و شلوار مشکی و پیراهن رنگ روشن به تن و برق در نگاهش داشت، قرار بود زبان بهمان تدریس کند. بعدِ قریب به ۱۵ سال که از آخرین واحد زبان انگلیسیای که پاس کرده بودیم میگذشت. عرقِ خوف از شش سوراخمان شُر و شُر جاری بود که آمد تو. مرد میانسالِ …
دوباره بعد از ۱۹ سال، مهرماه برایم رنگِ درس و دانشگاه و اضطراب سر وقت رسیدن به کلاس و حاضر غائب شدن گرفت. وقتی در عصر پنجشنبهای پائیزی که خورشید نهایت زورش را برای گرم کردن زمین و هوا میزد و نگفته معلوم بود طرفی نخواهد بست از این زور بیخودی که میزند و در …