از همه منافع مرزی بودن شهرمان، نصیب سازمان ما مجهولالهویههائی است که توی کوه و کمرِ نوار مرزی حین عبور غیرمجاز پایشان سُر میخورد و با سَر میروند ته دره و تا برفها آب شوند مهمان یخ و قندیلهای درهاند و بهار که رسید و برفها که آب شد، اگر چیزی ازشان مانده باشد و …
Month: آبان ۱۳۹۸
در تقسیم بندی مشاغلی که بیمه برایشان رد میشود، شغل عادی داریم و شغلِ سخت و زیانآور. یعنی اگر محیط کارَت پر از تنش و استرس یا سر و صدا و آلایندگی بهداشتی و روانی باشد، بیمهات در ردهی مشاغل سخت و زیانآور رد میشود و بیست سال خدمتت سی سال حساب میشود و زودتر …
خیلی اوقات، افراد را با لباسشان در ذهن ثبت میکنیم و اگر آنها را در لباسی غیر آنچه ایشان را همیشه در آن دیدهایم ببینیم، بجا نمیآوریم. مثلا خانمی که همیشه چادر میپوشد را اگر روزی بدون چادر با لباسی مکشوف ببینیم یا آخوندی را در لباسی غیر لباس آخوندی و یا نظامیای را در …
به اسمش نمیآمد که اینهمه شیرین باشد؛ «تاریخ علم در دوره اسلامی» و نمیدانستم استادش اینقدر شیفتهی پیامبر باشد و اینقدر با حرارت و پر از شوق از رسول خدا بگوید و «پیامبر اکرم» از دهنش نیفتد و مفتونِ جانِ جهان باشد و شیفتهی محمد. که درود خدا بر او باد. نمیدانستم که پیامبر، فقط …
رفیقِ همکاری داریم که ۱۲ سال پیش وقتی استخدام شدم، یکراست فرستادندم زیر دست او و نگو در تمام ماههائی که شاد و خرم از صبح تا ظهر میگفتیم و میخندیدیم و کار! راه میانداختیم، دارد زاغ سیاه چوب میزند و سبک سنگین میکند و میآزمایدم به انواع سنگ محکها که آیا یکی مثل خودشانم …
خستهی راه، وقتی رسیدیم و آنقدر نزدیک شدیم که گنبد و گلدسته نمایان شود و همهی خستگیها را ببرد، همآنجا که آدم تماما سجده میشود و به حیرتِ (تبارک الله احسن الخالقین) خاضع و ساجد و راکع، وقتی سر از سجده برداشت و دست را به ارادتِ سلام دادن بلند کرد که حمد و ثنایت …
برای شکستن فضای خشنی که در قبرستان داریم، لازمست هر از گاهی به بهانهای سور بدهیم یا بگیریم و یا کاری کنیم کسی مجبور به سور دادن شود و دورهمی داشته باشیم و ساعتی به نشاط و خنده برگزار شود. این مجبور به سور دادن شامل طیف وسیعی از اتفاقات و پیشآمدهای خواسته و ناخواسته …
میشناختمش. رفیق پدرم و خیلی از جبهه دیدههای شهر بود. مردی که عین شغلش بود. ساکت و سر به زیر با چشمهائی نافذ و نگاهی گرم. از آنهائی که خنده و گریه و سرفه و سلام و نشست و برخاستشان حساب دارد و میدانند کجا باید سرفه کرد و کجا باید خندید و کجا باید …
نمیدانم آیا بین اینهمه فایلهای نیمه نوشته و یادداشتهای هنوز کامل نشده، مجالی خواهم داشت که از اربعین و کربلای امسال بنویسم یا خیر؟ خاصه اینکه، نرفته به یکی از عزیزانِ دوست، قول دادهام که اگر برگشتم! دست به کیبورد نشوم و ننویسم الا متنهائی را که ماههاست قولش را بهش دادهام و حالا که …
