این یادداشت را از زبان یک شیعهی هیئتی بخوانید. بچه سال که بودیم، از دنیا رفتنِ صدیقهی طاهره که درود خدا بر او باد را در تقویم و اعلانات رسمی، وفات میخواندند و نه شهادت! یادم هست که حتا در برنامههای تلویزیونی – که تقریبا تنها رسانهی تصویری آن زمان بود – هم چیزی در …
تا قبل از آن، اسمش را روی دیوانهای قطع جیبی که جلد گالینگور مشکی داشتند دیده بودم. همان کتابچههای کوچکی که پُرند از اشعار آئینی و هیئتی و هر مداح و نوحهخوانی چندتایش را دارد و مجلس را از روی شعرهای داخل آنها دست میگیرد و میچرخاند. تا یک روز خبر آمد که قرارست بیاید …
ما نسل سومیهای انقلاب بودیم. نسلی که خردسالیش را با امام و سالهای اول انقلاب سپری کرد و جنگ را با نگاه کودکانه دید و رفتن امام را هم. امام برای ما عبارت بود از پیرمردی نورانی که همیشهی خدا در جماران بود. که وقت حرف زدن، آرام و متین چشم به زمین میدوخت. که …
سید اولاد پیغمبر بود و میگفت سابق بر این، از آن مذهبیهای سفت و سختی بوده که هیچ رقم از عقائدش کوتاه نمیآمده… . از نسل آن دههی شصتیهای متعصب که حاضر بودند سر اعتقادشان سه ساعت تمام سر پا بایستند و بحث کنند و تا پرچم سفید طرف مقابلشان به نشانهی تسلیم بالا نرود، …