برای امام ام

بچه که بودم افتخار می کردم که امام پدر همه فرزندان شهداست و پدر من نیز هم. افتخار می کردم که جماران رفته ام و امام را از نزدیک دیده ام. بچه که بودم ، روزی را بیاد دارم که صبحش ،مدرسه مان تعطیل شد. همه گریه می کردیم و من نمی دانستم ، چرا؟!!! …

چرانیستی تو…

از کامران نجف زاده: تو کجایی الان؟! یعنی من باید این نامه را دقیقاً به کدامین طبق از آسمان‌ها بفرستم عزیزم؟! شکم گنده بامشاد یا مدرنیته امروز مثل یک نون خامه‌ای است. این وری‌ها می‌گویند تویش لجن است و آن وری‌ها اعتقاد دارند باید آن قدر بخوری تا رودل کنی و دمر بیفتی. این‌ها ما …

یک جو شاعرانگی

با شاعر جماعت که حشر ونشر داشته باشی ، نتیجه اش می شود اینی که بقول یارو بحضور انورتان ایفاد می شود: داد و غوغا می شود تا کم فروشی می کنند باز اما صبح فردا کم فروشی می کنند کاسبان پشت ترازو ، کارمندان پشت میز صحبت از پول است هرجا کم فروشی می …

سلام برسانید

به راننده ای که کمربند ایمنی اش را نبسته بود اشاره کرد که بایستد … چند لحظه بعد مرد میانسالی از ماشین پیاده شد و به سوی او رفت. افسر جوان توقع داشت که راننده بهانه ای بتراشد و از جریمه نجات پیدا کند. اما مرد گفت: ببخشید من جانباز شیمیایی هستم، نمی توانم کمربند …

آمده بودند برای ثبت در تاریخ

بعد هرگز، آمده بودند برای ظبط مصاحبه. اولش برادر … که روزگاری نیروی بابا بود و امروز شده فرمانده سپاه خاطره گفت. با کلی دنگ و غنگ تنظیم فوکوس دوربین و نور پردازی … نوبت رسید به من.فهمید که هیچگاه تصویر سه بعدی و لمسی از پدرم نداشته ام. داشت توصیه می کرد به استعاره …

ب ؛ مثل بــابــا

این که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، یوم الموعود من شده است ؛ این که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، خورشید جور دیگری می تابد و زمین انگار سنگینتر شده است ؛ ابن که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، روی من به سوی تو شده است …