بانـو . . . مگر می شود، پهلوی تو بود و شکسته نبود ؟؟!!!
Month: خرداد ۱۳۸۶
گلدسته ها،ایستاده می میرند …
یکی به چشمش آمد که یک خیک روغن روی اب شط می رود.پرید توی اب که بگیردش. آب موج می زد و هی دور می شد.هی،دور می شد.گفتند خب ولش کن.گفت :من ول کرده ام.این ول نمی کند.نگو خرس بوده ، نه خیک. حالا حکایت شیطان است که گیر شما زبلها افتاده است. بچه شیطانها …
کاغذ، قلم، دو چشم ورم کرده، دل،… سلام! آقا اجازه! آمده ام باز پشت بام ها می کنم که گرم شود دستم از بخار من سردم است… می کشد آغوشم انتظار تصویر آسمان، پر خش شد… نیامدی یک گان هشتمین دهه شش شد، نیامدی هشتاد و شش بهانه سین… بی حضور تو! هشتاد و شش …
این روزها،هر جا که می روم،انگار کودک درونم با من است. در مراد ها و نامرادی ها… انگار که بخواهد بگوید: کوچ نزدیکست… و فرمود: ففروا الی الله …
بچه که بودم افتخار می کردم که امام پدر همه فرزندان شهداست و پدر من نیز هم. افتخار می کردم که جماران رفته ام و امام را از نزدیک دیده ام. بچه که بودم ، روزی را بیاد دارم که صبحش ،مدرسه مان تعطیل شد. همه گریه می کردیم و من نمی دانستم ، چرا؟!!! …
از کامران نجف زاده: تو کجایی الان؟! یعنی من باید این نامه را دقیقاً به کدامین طبق از آسمانها بفرستم عزیزم؟! شکم گنده بامشاد یا مدرنیته امروز مثل یک نون خامهای است. این وریها میگویند تویش لجن است و آن وریها اعتقاد دارند باید آن قدر بخوری تا رودل کنی و دمر بیفتی. اینها ما …
آه از آن ساعت که اتش در گرفت جام را از ساقی کوثر گرفت باز هم: فاطمیه. بازهم ؛ ««فاطمه»»که فقط او :فاطمه است…
