پسندیده این است که در اماکنِ زیارتیِ خاص، مثل مکه یا کربلای معلا، توقف بیش از سه روز نباشد و اینکه اعمال حج تمتع در سه چهار روز سر و تهش هم میآید و کراهتی که خوردن گوشت و غذای گرم در کربلا دارد، شاید بتواند دلیل و شاهدِ این مدعا باشد. و شنیدهایم که …
بر خلاف قدیم که حجاج ایرانی راهِ خانهی خدا را پیاده و یا سوار بر اشتران و استران و خران از دل کوه و کویر و دشت و دریا و از مسیر عتبات عراق میرفتند و برمیگشتند و شش ماه قبلِ ایام حج راه میافتادند که بلکه به وقت به زیارت و حج خانهی خدا …
اینکه ایامٌ معلومات فرا رسیده و ده روز اول ماه ذی حجه، آخرین فرصت حاجیان است برای مهیای حج شدن و یاد حج در دل حاجیان سالهای گذشته زنده میشود و برای من که هنوز لذت حجِ خاصِ پارسال – که خدا به کرمش از من قبول کند – و حسرتِ امسال در حج نبودن …
اصلش این بود که نمیخواستم تشییعش را بروم. نمیخواستم، چون دوست داشتم قبل از همه برسم سر خاک و در مزاری که تا دیروز نمادین بود و جسمش را در آغوش نداشت، مثل باقی شهدائی که قبل از این، فیض دفن و تلقینشان را داشتم، مناجات کنم و زیارت عاشورا بخوانم و تبرک بجویم در …
از هزار و چند شهید شهر، سی و هفت شهیدمان بیپیکرند. یعنی دلیل و شاهد و مدرکِ قطعیِ شهادتشان موجود و پیکر مقدسشان مفقود است. از این سی و هفت شهید، به غیر از سه خانواده که هیچوقت راضی نشدند قبول کنند فرزندشان به شهادت رسیده و هنوز چشم انتظار برگشتن رزمندهشان از جنگ هشت …
شما که بلد بودید با دنیا مذاکره کنید شما که بلد بودید باانتخاب شدنتان سایهی جنگ را از سر ملکت دور کنید شما که قرار بود تورم تکنرخیتان شاخِ غول رکود را بشکند شما که زبان دنیا را میفهمیدید شما که قرار بود عزت را به پاسپورت ایرانی برگردانید شما که قرار بود کاری کنید …
نه خیلی سال قبل، که تا همین سی چهل سال پیش، زیارت امام رضا رفتن و مشهدی شدن، برای خودش آرزوی دیر و دور و درازی بود و دست هر کسی به آن آستان نمیرسید. مشهدی شدن و زیارت شاه خراسان رفتن چنان بود که فخر خانوادگی محسوب میشد و خیلیها عنوان مشهدی را به …
خوبیش اینجاست که از آدم انتظار دارند وقتی یکی دو روز پیدایش نیست یا وقتی میگوئی یکی دو روز نیستم، اولین حدسی که میزنند، رفتن به سفر زیارتی است. انگار که تو جائی جز کربلا برای رفتن نداری! -و حقیقتش هم همین است؛ کسی بجز امام شهیدمان و جائی بجز کربلای عزیزمان نداریم! داریم؟!- الغرض، …
و شهر در سیطرهی آبهای روان بود. از همان اول صبح که با آژانس رفتیم محل جلسه و منتظر که باقی دوستان برسند و باهم برویم داخل سالن برگزاری همایش، روان آبهای صاف و زلال و پرزور نظرم را جلب کرد و خزههائی که سر تا سر مسیر داشتند به سازِ جریان آب میرقصیدند… . …
سه بار دیدمش. فقط سه بار. بار اول، دو سال پیش در مراسم رونمائی از کتابی که برای شهید مدافع حرم حامد جوانی علیه الرحمه نوشته بودم و او آمده بود و تواضع کرد و کنارم ایستاد و ناخوشی امانش را بریده بود و نا نداشت اما بریده بریده، حرف زد و تقدیر کرد و …