قبلتر شنیده بودم موکبها و حسینیههای “طریقِ یا حسین” (اسمی که عراقیها روی جاده نجف – کربلا گذاشتهاند) باقی ایام سال در اختیار نازهین موصل است. نازهین یعنی آوارگان. شنیده بودم که صاحبان ساختمانهای در امتداد “طریق یا حسین”، بعد از بدرقهی زوار اربعین، موکب را برای آوارگان خالی میکنند و به قدری که قوهشان …
قصه را گفت و گفت و گفت تا رسید به فصلی که مصطفا بردشان خدمت امام. مصطفا محافظ بیت امام بود و وقت گرفته بود برای او و همسر آیندهاش تا امام عقدشان را جاری کند. حرف امام که شد، شوق پر شد توی چشمهایش؛ بیخیالِ مصطفا و قصهی او، شروع کرد از امام گفتن. …
سامراء شمالیترین شهر زیارتی در عراق است. شهری بین دو شعبه از رود پر آب دجله که حالت جزیرهای به آن داده و روزگاری پایتخت خلفای عباسی بوده و از جلوه و جمال و جلال و مدنیت آنقدر داشته که اسمش را از روی زیبائیهائی که داشته انتخاب کردهاند؛ «سُرَّ مَن رَئا» که یعنی شاد …
خسته از بیست ساعت رانندگی در دل کوه و کمر، دلهرهی نیافتن جای پارک مناسب برای ماشینها و مصیبتِ رد شدن از ازدحامِ نفسگیر لب مرز، آن هم با شایعات و اخباری که از مرز و سختیِ رسیدن و عبور از آن میرسید همهمان را به حد کافی کلافه کرده بود. بماند که اصلا حواسمان …
ذائقهی مردم عراق مخصوص خودشان است. ذائقهای که با سایر اعراب هم متفاوتشان کرده است. عراقیها سبک زندگیِ خاص خودشان را دارند. سالها قحطی و جنگ و ستمکِشی از طاغوتِ ملعونی مثل صدام و بعدش اشغال و ترور و وحشت و ناامنی، فراغتِ آباد کردن مملکت و ایجاد و حفظ زیرساختهای بهداشتی را از مردم …
در خانه را که زدیم، جوانی بازش کرد که برخلافِ معمولِ عراقیها کوتاه قد بود با پوستی روشن و چشمهائی زاغ. گفتم؛ «سِئدنا! ما پارسال همین موقع، همینجا بیتوته کرده بودیم. میشود امسال هم، این چند روز را که نجفیم، مهمان همین خانه شویم؟» مأخوذ به حیاتر از آن بود که بتواند نه بگوید. گفت …
رانندگان عراقی، تنها جماعتیاند که از قافلهی خیرات و احسانات و ارائهی سرویسهای مجانی به زائران اربعین ابوسجاد، دور ماندهاند. (ابوسجاد کُنیهی امام حسین است و میدانیم که اعراب، افراد را به اسم فرزند پسر پزرگترشان میخوانند و از این رو، امامِ شهید را به نام ابوعلی یا ابوسجاد میخوانند.) راننده که میگویم، شامل همهی …
جمعِ هرسالهی ما هر سال یکی دو زیارت اولی دارد. اصلا مثنویِ حکایت زیارت اولیها هفتاد من کاغذ میخواهد و سهمی سوا که از حال و احوالشان بنویسی؛ شوق دارند. ترس دارند. اضطراب و هیجان را قاطیِ هم دارند. عجله دارند و صبر ندارند و انگار دنیا قرارست برایشان رخِ دیگری بنمایاند و صد البته …
تا کرمانشاه جاده همان جاده است و راه همان راه. از کرمانشاه و مسجدِ معروفِ بین راهیش به بعد، راه انگار در تسخیر اربعینیها و حسینچی ها باشد. پلاکِ تهران و قم و مشهد و ساوه و اردبیل و تبریز و خوی و ساری و زنجان و قزوین و همه جای ایران، قاطی هم، انگار …
اما یکی دو نفر هستند که همان سینهخیز را که چه عرض کنم، کلاً ترجیح میدهند حتی برای غذا و قضا هم از جا بلند نشوند. یعنی شما هر وقت وارد موکب بشوی – صبح، ظهر، شب فرقی ندارد – اینها همیشه خواب هستند! تا جائیکه، یکی از ایرانیهائی که توی این موکب با او …