دفاع

اذن جهاد؛ یا “خوش بُود گر محک تجربه آید به میان”

سخت‌ترین کار عالم این است که در معادله‌ای که مجهولاتش پر از عشقند، بگردی دنبال متغیرهائی که با عقل سنجیده می‌شوند و سوالاتت را بکشانی در دایره منطق و استدلال و اما و اگر و شاید و لابد و باید و نباید که ته‌ش نتیجه بگیری “تیر برای قلب هر آدمی ضرر دارد” و از …

بچه‌های بالا

سرباز کسی را گویند که سر باختن بلد باشد. سر فدا کردن بداند و سر از دست دادن برای عقیده‌ای که دارد برایش سخت نباشد. نیمه‌ی شعبان، علاوه بر جشن و سرور و شادیِ میلاد امام موعود، بهانه‌ایست تقویمی که یاد سربازانِ گمنامی بیفتیم که امنیت پایدارمان مدیون مجاهدت‌های خاموش ایشان بوده و هست. موضوعی …

شهیدِ دیپورتی

از ده پانزده سال قبل که هر کدام‌مان در یک سمت مملکت دانشگاه قبول شدیم و افتادیم در اطراف و اکناف کشور و بعدش به تَبَع مشغله و گرفتاری‌های بعدش، ساکن این‌جا و آن‌جای ایران بزرگ شدیم، دیگر کم‌تر می‌دیدمش. آن سال که کنکور دادیم، درس‌خوان‌‌تر از همه‌مان بود و دانشگاه تهران قبول شد؛ علومِ …

۶۲٫۱٫۲۲

سی و سه سال گذشت. از سکونت دائمی‌ات در بهشتی که در آن تا ابد خوش می‌گذرد به‌ت. و من این را می‌دانم! و من حساب هر چیزی را که نداشته باشم، حساب روزهای بی‌هم بودن‌مان را خوب یاد می‌ماند. حسابِ آن بهارِ که با تو آمد و بی تو رفت و تا ابد حسرت …

مردِ آب

روایتی از حیاتِ جاوید علم‌دار لشکر ۳۱ عاشوراء شهیدِ سعید؛ آقا مَهدی باکری. رضوان‌الله‌علیه دورترین و ماندگارترین تصویر از مهدی باکری برای من، یک دست‌خط است؛ زیبا. و نوشته شده با روان‌نویس قرمز رنگ که قابش گرفته‌ایم بالای طاقچه‌ی خانه‌، کنارِ عکسِ پدر. متنی که مهدی باکری از طرف هم‌رزمانِ بابا، امضایش کرده به اسمِ …

حسرت

ازدحام نفس‌گیر مرز را که رد کردیم، تا بچه‌ها تجدید وضو کنند و نماز ظهر و عصرشان را بخوانند، عکس‌های شهید را آویختیم از کوله‌ پشتی‌های بچه‌های گروه. چند تائی را هم که اضافه مانده بود را گذاشتم توی کوله‌ی خودم. یکی دو کیلومتر تا کراچ (گاراژ) عراقی‌ها راه داشتیم و عکس‌های خوش آب و …

استفاده از موشک‌های بالستیک ممنوع!

وَدَّ الَّذینَ کَفَر‌وا لَو تَغفُلونَ عَن أَسلِحَتِکُم وَ أَمتِعَتِکُم فَیَمیلونَ عَلَیکُم مَیلَهً واحِدَه + کافران آرزو مى‌کنند که شما از جنگ‌افزارها و ساز و برگ خود غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش برند.

مرد بدون درد

کاش آن مقدار که دشمن روی بازماندگان جنگ حساب باز کرد و روی منش و مسلک و نگاه‌شان سرمایه گذاشت، ما هم می‌دانستیم که زخم‌های کاریِ جنگ به این زودی‌ها خوب نمی‌شوند و می‌دانستیم زخمِ کهنه اگر سر باز کند درد جای همه چیز را می‌گیرد و درد گاهی حتا ایمان را هم می‌خورد… .