دفاع

القدس لنا و النصر لنا

مشتاقِ دیدار روزی‌ام که پرچم سرخ و سفید و سبزِ منقوش به تصویرِ “الله” با بیست و دو “اللهُ‌اکبر” در دو حاشیه‌اش، جایِ بیرقِ کفارِ یهودی و ستاره‌ی داود و دو خطِ ممتدِ موازیِ “از نیل تا فراتِ” صهاینه به اهتزار درآید و سرزمین مقدسِ موعود، به دستِ بنده‌گانِ خدا از چنگال گرگ‌های خبیثِ یهودی …

برای چشمان قشنگِ آرمیتا

من کار به ترکیبِ دولتِ آینده ندارم. کار به سهم‌خواهی و باج‌خواهی و خط بندی و تعیین و کشف این‌که رئیس‌جمهور ِ منتخب، با اصحاب اصلاح است یا نه و چه‌قدر معتدل است و آیا ام‌روز اعتدال به درد انقلاب می‌خورد یا نه، ندارم! کار ندارم که وزیر نفت از کارگزاران خواهد بود و یا …

از دیو و دد ملولم و…

آن سال‌ها که هشتِ همه گروی نُه‌شان بود و کم کسی دیپلم یا بالاتر از دیپلم داشت و عنوان دولتی و خلعت ریاست بر کرسیِ اداره‌ای در مملکت متاعی بود نایاب و سخت به دست آمدنی، او هم سوادِ دانشگاهی‌اش را داشت و هم عنوانِ دولتی و میز ِ ریاستش را و اعوان و انصار …

کُلُ مَن یَعرِفُ مصر یَفهَمُ بوضوحٍ أنَّ مصر تُدافع الیوم عن عزتها و کرامتها

باید در هیاهوی این‌روزهای حضراتِ جدید الانتخاب که هنوز از باده‌ی پیروزیِ بادآورده، مستانه می‎روند و هر دو سوی شمشیرشان بُــرّان است و دم از سازش و نفی ایستادگی می‌زنند، مثلِ مُرسی نامی به مسلخ اعتماد به یهود و نصارا می‌رفت که صدقِ وعده‌ی حقِ ره‌بـــر که فرموده؛ «ام‌روز جنگ، جنگ اراده‌هاست! جنگِ عزم‌های راسخ …

کیفور؛ روایت دیگری از آدم‌های خوبِ شهر

یکی که تو را تا به حال ندیده و هیچ تصویر و تصوری از تو ندارد و فقط چند خط از کتابت را خوانده، بیفتد پیِ یافتنِ نمره‌ی تلفنت و بعد این‌که پنچ نوبتِ پی‌درپی زنگت بزند و در نوبتِ پنجم تلفنش را برداری و تمامِ هشت دقیقه را یک نفس انرژی و روحیه تزریقِ …

حماسه مقاومت خوی در برابر ارامنه

روزی فراموش نشدنی در تاریخ خوی (گفتاری از برادر عزیزم، دکتر علی‌رضا مقدم- منتشر شده در صفحه‌ی اجتماعی ایشان) سوم تیرماه سالروز حمله ارامنه به شهر خوی و دفاع مردم بی‌پناه شهر از آن در تاریخ سوم تیرماه ۱۲۹۷ شمسی است. به پاس گرامی‌داشت یاد و خاطره شهیدان آن‌روزها، بخش‌هایی از نوشته‌ای را که سال‌ها …

به مقربان به سلطان برسان سلام ما را…

یک‌روز دیدم موهایش را از ته تراشیده. با آن قیافه‌ی محجوب و لبان نازک و کشیده و همیشه پر از خنده، با کله‌ی تاس و کلاهِ پشمی، اعجوبه‌ای شده بود. آن‌روزها تازه رفته بود در سِلکِ طلابِ علومِ دینی و تقوای مثال زدنی‌اش تا اعلا درجه‌ی ممکن پیش رفته بود. از لباسِ سربازی امام عصر …

ما رمیت اذ رمیت…

این جمعه که بروم پای صندوقِ رأی، هفدهمین باری‌ست که مُهر انتخابات می‌خورد به صفحه‌ی یکی مانده به آخر ِ سجلی‌ام. در این چندین و چند سال و در این چندین و چند باری که رفته‌ام برای شرکت در هم‌راهیِ سیاسی با آرمانِ انقلابی که سهمی از آن دارم، هیچ بار نیاندیشیده‌ام که نام کسی …

ید الله مع الجماعه!

یکی می‌گفت: اگر روزگار جنگ بود و مردم و مسئولین بیش‌تر به تکلیفشان پای‌بند بودند تا هوای نفس و خواهش دل‌هاشان، همین حضرات معزز کاندیدای تأئید صلاحیت شده دست به دست هم می‌دادند و هر کدام می‌رفتند آن گوشه از کار را که توانِ انجامِ به‌ترش را دارند می‌گرفتند و این‌همه حرفِ خوب و عملِ …

خوشا آنان که از “او” می‌نویسند…

مفتخرم که اولین اثر ِ چاپیِ مستقل‌ام هم‌زمان با ایام سی‌اُمین سال‌گردِ شهادتِ شهیدمان و به نام نامی او به زیور طبع آراسته شد. مفتخرم که لایق نوشتن از “او” و از “خط و خال و ابرو” شدم. مفتخرم که در دوازده روایتِ ناب از چشم‌هائی که پدرم را دیده‌اند، نقشِ تصویر ِ مردی را …