هرکه خود را در چیزی که دوست دارد رها سازد، او را در چیزی که دوست ندارد به رنج اندازد… – – – – – – امام امیرالمومنین. غررالحکم و دررالکلم. تالیف عبدالواحد آمدی. ترجمه ی محمد انصاری
تا بوده، بیرون نمایشگاه کتاب مصلی، هر بساطی که بوده مال چیبس و پفک فروشی بوده و دکه ی تشخیص فوری فشار خون و تناسب قد و وزن و چادر گاج و گنج آزمون و تخفیفات ویژه ی قلم چی… و مرکز ملی! پاسخ به سوالات شرعی… اما نمایشگاه ربع قرنی امسال، پیرمردی داشت با …
اردی بهشت تهران بارانی ترافیک منتهی به مصلی داد و بیداد دادزن های حوالی نمایشگاه یک بطری آب معدنی تگری که اگر بین ترافیک و ازدحام و گرمای شبستان ها نباشد کار تشنه گی ات با کرام الکاتبین است کیف های تبلیغاتی گاج و گنج آزمون و نشر مرکز به دست بازگشتگان از ضیافت کتاب …
تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم …
یکی از اصول این کار، ناشناس ماندن است. دلیلش را هم نمی دانم. ولی وقتی بچه ها به هویت دلقک پی می برند دیگر دلقک نیست، یک آدم بزرگ است که مسخره بازی در می آورد. – – – – – خاطرات یک دلقک/ داستان همشهری. کتاب یازدهم/ شماره ی اسفند۹۰ و فروردین۹۱
کوچههایی با کوچههای دیگر فرق میکنند که با خیال کسی یا قصهای از آن گذشته باشی، وگرنه هرجای این شهر مثل هرجای دیگرش میشود. مردم شهر مثل نان شب به قصه، به خیال، به تصویرهای ناهوشیار نیاز دارند و جهان ناهوشیاری دور شده است. از دستمان رفته. باغهای مخفی از پشت پنجرهها و درها کوچ …
یکی از حجاب های بزرگ خود بینی است! که شخص متعلم، خود را به واسطه ی این حجاب مستغنی ببیند و نیازمند به استفاده نداند. و این از شاهکارهای مهم شیطان است! که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه دارد راضی و قانع کند… – – – – …
قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام… – – – – – – “قیصر امین پور” دفتر گزینه ی اشعار
قصه ی آشنائی من و سیمین دانشور اول بار آنجا بود که ده دوازده سال قبل، ناخواسته مامور چینش و فهرست برداری از کتابخانه ی بی در و پیکر آن زمان مسجد شیخ شده بودم و بین غور در بین کتابهای خاک گرفته در حسینیه ی مسجد، برخوردم به سووشون و طرح جلد گنگ و …
نه زخم کهنه بند می آید نه برف پشت پنجره، نه خاطرات تو. === سید علی میر افضلی. کتاب داستان همشهری. شماره دهم. بهمن نود