خوی

نشان از بی‌نشان

خیلی از کارهای مردمِ قدیم روی حساب و کتاب بوده. آن‌هم آن‌وقتی‌که ابزارهای محاسباتی ِمدرنِ الان و الزام به مهندسیِ طراحی شهری و معماری نوین هنوز وارد معادلات روزمره‌ی مردم نشده بود و ما مردم مدرنِ امروزی فکر می‌کنیم که کار مردمان سده‌های پیشین، که اکثر قریب به اتفاق‌شان از قضا درست و به قاعده …

همسایگی

فکرِ این‌که شهدای شهر یک‌جا جمع و یک‌جا دفن شوند مال پدرم بود. قبلش شهیدِ هر محله‌ای را می‌بردند توی گورستان همان محله و بین مرده‌ها دفن می‌کردند و حجله و پرچم برایش می‌گذاشتند که از مُرده سوایش کنند. پدرم که اهل فکر و ذوق و دور را دیدن بود، یک‌روز رفت شهرداری و لابی! …

جمعه به مکتب آورَد طفل گریزپای را

سخت‌ترین ساعت و روز ممکن برای رفتن به کلاسی که خادمیِ حج و در جرگه عوامل حج ماندنت را به نشستن در آن کلاس که درَش محتوائی تکراری ارائه می‌شود، گرو گرفته‌اند و در هیچ‌کدام از چندین و چند ساعت دوره‌ای که قبل از هر موسم حج برای عوامل برگزار می‌شود، حرف نو و ناشنیده‌ای …

دیدار یار مهربان در حرم

یکی از لذت‌های سفر اخیر دیدار مکرر و خیلی اتفاقی با یار مهربان و دانا و خوش بیانی بود که گوید سخن فراوان با آن‌که بی‌زبان است! آن‌هم در یکی از غیرمحتمل‌ترین اوقاتِ سفر؛ در مسیر برگشتن از جلسه مدیران کاراوان‌ها در نجف! ستاد عتبات در شهر نجف که لااقل دو نوبت در هر سفر …

هویت مقدس

عمو که شب عید و در ناممکن‌ترین زمان مجبور شد یک سر بیاید خوی و سند فیش حجی را که برایش خریده بودیم را شخصا در محضر ثبت اسناد رسمی امضا کند، در ضمن اسناد و مدارکی که باید برای امضای اوراق همراهش می‌بود، هدیه‌ی گران‌بهائی برایم آورد؛ سجلیِ پدربزرگم مرحوم مش حسین آقای شرفخانلوی …

خُلق و خو و خصالِ خشن

این‌ها مکالمات دو نفر از کسانی است که روز جمعه‌ی گذشته، در حاشیه جلسه اول آموزش کاروان حج نشسته بودند در صف انتظار معاینه پزشکی. یکی از دو نفر همراه مادرِ پیرسالش آمده بود که مادر را در معاینه همراهی کند و آن دیگری زائرمان بود و قرار بود خودش معاینه شود. +ان‌شاءالله خودت هم …

عمیق

مثل خیلی از دیگر مناسبات فی‌مابینی که در مملکت ساخته‌ایم و باعث تقابل دو نفر، گروه، همکار و همراه باهم شده است، از زمان ابراهیمِ نبی تا یومنا هذا، بین روحانی کاروان حج و عوامل اجرائی، دوئیت و اختلاف رای و سلیقه وجود دارد و عجیب است که هر دو طرف حق‌اند! در این چند …

آزمون

  روزهای آخر سال است و هر قدر که از حجم کارِ شعبات دیگر سازمان‌ها و ادارات کم می‌شود و دوستان همکار، اندک اندک فلنگ را می‌بندند و واحدشان با یک دهم ظرفیتِ اسمی و رسمی کار می‌کند و در حد این‌که درِ اتاق‌شان بسته نمانَد، می‌آیند و می‌روند، دوستانِ امور مالی حسابی سرشان شلوغ …

چهل سالگی انقلاب به روایت حسین

  چشم که باز کردم دور و برم پر بود از آدم‌هائی که چشم و دل‌شان به امام و حرف‌هایش دوخته شده بود.   مادربزرگم که خروار خروار آرد خمیر می‌کرد و می‌پخت تا بفرستد جبهه؛ به حرف امام بود که سپرده بود «هرکس هرطور که بلدست از جبهه‌ها حمایت کند.»   دائی‌هایم که سالی …

اندک اندک جمع مستان می‌رسند

شیخ علی، آخوندی است پیرسال و بازنشسته‌ی جهاد و اصرار دارد روی فرم ثبت نام، بعد از واژه جهاد بنویسد سازندگی؛ جهاد سازندگی. عمری گذرانیده و موئی سپید کرده و در ایام حج ۹۶ بود که باهاش رفیق شدیم. از یکی از شهرستان‌های اطراف آمده بود خوی که فیش حج به دست، اسم بنویسد و …