مفتخرم که اولین اثر ِ چاپیِ مستقلام همزمان با ایام سیاُمین سالگردِ شهادتِ شهیدمان و به نام نامی او به زیور طبع آراسته شد. مفتخرم که لایق نوشتن از “او” و از “خط و خال و ابرو” شدم. مفتخرم که در دوازده روایتِ ناب از چشمهائی که پدرم را دیدهاند، نقشِ تصویر ِ مردی را …
پیرزن، همهی این سالها، در سرمای زمستان و گرمای دهشتناک تابستان، یک بار هم نشده که قرار ِ شبهای جمعهاش پس و پیش شود و یک بار هم نشده که دست خالی پیش پسرش بیاید. به غیر ایام محرم و صفر و فاطمیه که بساط پذیرائیاش مختصرست به خرمای مضافتی که سر حوصله نشسته و …
صبح اولی که میهمان بقیع شدم، یادم بود سفارشِ رفیقِ سیدمان را که سپرده بود تهِ زیارتم جای او را جلوی قبر امالبنین خالی کنم. بامدادی خنک در مدینهی مردادیِ پنجاه درجه و زیارتی بین بدرقهی سحر و حلول بامداد و دیدارِ آن چهار معصومِ خفته در آوار ِ کینهی سلفیها و بغضی که از …
“شقایق را وحشی میخوانند، چرا که آزاده است و رنگی از تعلق ندارد. در دشتهای دور، لابهلای سنگها میروید و به آب باران قناعت میکند تا همواره تشنه باشد و بسوزد. داغ دلش و گلبرگهای به خون آغشتهاش… راستی که او را به شهید ماننده میکنند و عجبا از این تمثیل که چه بهجاست!” – …
کِی کسی فکرش را میکرد یاد تو تصویرِ روی زیبای تو و نام پر از ابهتی که داری برود تا آنسوی فاصلهها و بنشید روی طاقچهی خانوادهای در ترکمنصحرا و ذکر رحمت و صلواتِ هر روزشان بیامیزد با اسم نیکوئی که داری! فهماندی و دانستم؛ نام بلند تو و سرّی که در شهادت است، مرز …
پارسالِ قمری همین موقعها، ده روز دیرتر از تقویمِ شمسیِ جاری، در روزهای معتدل اردیبهشتی وقتی از شرارهی آفتابِ اردیبهشت و بادِ وزانی که توأمان آفتابسوزمان کرد و بعدِ چند روز و نصفی کارِ بیانقطاع در تپهای که از آن تاریخ به نام شهداء خوانده شد، در روزهای منتهی به فاطمیهی دومِ ۹۱، خانهای ساختیم …
او؛ با سپاهــــی از شهیــــــدان خواهد آمد!
خاصیت طبیعى شهادت، ایجاد برکت و تداوم و گشایش در حرکت به سمت تعالى و کمال است. اینکه خداوند متعال در قرآن شهید را زنده معرفى میکند و در عرف اسلامى و اصطلاح متشرعه به کشتهى راه خدا – شهید یعنى شاهد، ناظر و حاضر – این به این معناست که خون شهید ضایع نخواهد …
سالِ من، هر سال بیست و دو برگ دیرتر از تقویمِ روی میزم نو میشود. وقتی که خورشید در پس صبح روزِ بیست و دوم فروردین طلوع کند و به داغ شهادتِ تو یکسال افزونتر شود. من تو را ندیدهام. عوضش تو، همهی این سالها، – همهی این سی سال – هر روز هر شب …
