بر روی بال ملائک با گامهای مصمم و استوار با ایمان به راهی که میراث بزرگ پدرانمان است با قلبی آکنده از عشق به سه رنگ مقدس پرچم و لفظ جلالهی نقش بسته بر قلب آن و آن بیست و دو الله اکبر حاشیهی سرخ و سبزش با صلابت و غیرت و همیت با قصد …
شهیدمان وصیت کرده بود: اگر من نبودم و راه کربلا باز شد عکسم را به عنوان زائر امام حسین ببرید زیر پای آقا بگذراید و زیرش بنویسید: فلانی به عشق زیارت تو شهید شد یا حسین! – – – یعنی دقیقا همینجا که پیرِ مرد صورتش را گذاشته… = = = = پینوشت: تصویر فوق، …
هربار که تلهویزیون تصویر حضور آقا در مزار شهدای هفتم تیر و من بعد آن قدم زدنش را در جوار شهدای بهشت زهرا نشان میدهد، هر بار که گذر آقا میافتد سمت مزار چمران، هر بار که آقا عبا به دور خود پیچیده و عصا به دست از کنار قبر همرزم شهیدش + میگذرد، هر …
رفتار کعبههای روان بر شانههای صبر تماشایی است بر شانههای ای کاش بر شانههای اشک بر شانههای همهمه و فریاد آه ای کجاوههای معلق در باد! ای کعبههای کوچک چوبی ما زائر صریح شما هستیم اما شما این گونه در طواف که هستید؟ – – – قیصرِ امینپور. رضواناللهعلیه +
سرش را از ته تراشیده بود. از زیر عمامهی به دقت بسته شدهاش ولی تک و توک موهای جو گندمیاش معلوم میکرد صاحب این موها، نزدیک چهل را دارد و موهایش هنوز هم مجعد و فرفریاند. گفتم؛ شیخنا! خیر است… حلق کردهای به سلامتی! عازم حجی؟ گفت: خیر که هست. حج ولی مال روزهای مشخصی …
پرسیدم: تو هم عین من، وقتی اهتراز پرچممان را میبینی و بادی را که میوزد در زیر و برش و رقص میاندازد در جان غرور سه رنگ و خوش رنگمان، خوش خوشانت میشود و محو تماشا و غرور و ابهت میشوی؟ خیره به پرچم سترگِ افراشته در مقابل گنبد نقرهای مرقد امام، گفت: آره. ولی …
یوسُفِ اسلامبولی، مردِ مؤقرِ میانسالِ توریست که کاغذ راهنما به دست، ایستاده بود مقابل عمارت مُعظمِ جهاننمای سر خیابان طیب و به گمان تاریخی توریستی بودن آنجا سر و ته و بر و روی عمارت را دید میزد، به ترکیِ مخلوط با واژگانِ نیم فارسی از منِ در حالِ گذر خواست که عبارتِ شکسته نستعلیقِ …
موهای یک دست سفید سر و ریشش داد میزد که شیرین، شصت و پنج را دارد. خودش اما گفت که سیوهشتی است و ۵۳ سال بیشتر ندارد. از هر زاویهای که نگاهش کردم شبیه سیوهشتیها نبود که نبود. میگفت سال شصت و دو اول بار حاجی شده و راه نرفتهای ندارد الا حسرتی که دیگر …
کلهی سحر، وقتی خراب خواب بودم، به تیک تیک هشدار دریافت اس ام اسی از خواب پریدم. سابقه نداشت هیچ دوست و رفیق و بانک و موسسهای، قبل اذان صبح پیامک بفرستد… دل ناگران، با چشمهای خمار خواب و نیم باز، خواندم که نوشته: «لحظاتی دیگر، رمز “یا فاطمه الزهرا”ی عملیات کربلای پنج از بیسیم …
نرگس طلبد شیوهی چشم تو، زهی چشم! مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست — از بهر خدا زلف مپیرای که ما را شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست… — تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست؟ — چون چشم تو دل میبرد …