خستگی از چشم هایش می بارید. این که بیست ساعت بنشینی یک جا و جُم نخوری و حواست به همه چیز باشد و غذای سرد و دیر به ت بدهند و وسط کار فرصت نیم ساعت چرت زدن و حتی مجال چند لحظه کش و قوس دادن به عضلاتت را نداشته باشی کافیست که آدم …
ختم یکی از آشنایان است در یکی از شهرهای اطراف. در یک مسجد قدیمی که عمرش شاید از ضریب دو ی سن و سال من هم افزون تر باشد. از آن دسته مساجدی که تزئینات داخلی اش از چوب و رنگ و مقرنس های گچی است و تا دلت بخواهد حس نوستالوژیک تزریق می کند …
هوا هی سرد و گرم می کند تا زایش دوباره را یادمان بیاندازد. تا یادمان بیاندارد در پس این همه روز تکراری و کم آفتاب، اتفاقی در شُرُف وقوع است. هر اسفند که نفس روزهای آخر تقویم به شماره می افتند، یاد شعر مرحوم سلمان هراتی می افتم که تا عمر داشت، آمدن هیچ بهاری …
بو تزلیکده بایرام گلیر خویدا فغان ایلییه خویلی لارین باغرینی قــآن ایلییه — عزّته بایرام نیه بَس خویدادی؟ چالمامیش اوینور دیه سن طُویدادی — چیخ بازارا یؤرقانی سآت آی بالا بایراملیق ایستور گئنه لیلان خالا — داشگاچی ساتسین آتینین یونجاسین بلکه دوزلده قیزینین خؤنچاسین…
وار سوزوم، باشلاییرام ائللر اوچون یاشیلی گوزایله قان اوره ک، داغلی سوزیله — یاراکونلوم سوروشور، باشلادیغین سوز نه دی قارداش بو نه سوز دورکی،اوره کلرده تلاطمده دی قارداش سئویله مکده ن یوخاری گورمه دی قارداش دئه مک افسانه دی قارداش — یاش گوزومده ن اَلَه نرکن، کاغاذایسلاندی،یاش اولدو گوزیاشیم سئلله نیب، اروند ده ن آخماقدا …
پرچم، بهترین و بزرگترین نماد هر قومی است. ترکیب رنگش، طول و عرضش، اجزای تشکیل دهنده اش، رنگ بندی و کم رنگی و پر رنگی اش همه حدیث ناگفته ایست از ملتی که گرد آن گرد آمده اند و عقبه ی فکری، عقیدتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شان را جمع کرده اند در آن و …
سالهای سال حسرت پشت سر آقا نماز خواندن در دلم مانده بود تا پارسال و سفر حضرت آقا به قم و دیدار غیرمترقبه ای که بواسطه ی دوستی عزیز هماهنگ شد و چشمانم قاب حضرت مولا شد و پشت سر حضرت ماه، – که خدا تا طلوع آفتاب زنده اش بدارد – و در جمعی …
مامانی جواب سلام مهتاب را داد. مهتاب سرش را تکانی داد. مامانی آبشار موهای قهوهای را دید. نمیتوانست با مهتاب تند حرف بزند. آهی کشید و پرسید: – علی ِ من کجاست، دختر؟ مهتاب هم آهی کشید. گردن کج کرد و با همان لحن جواب داد: – نمیدانم علی ِ من کجاست!
وسط مجلس ترحیم، در هیر و ویر تسلیت های مکرر آمده گان و رفته گان، وقتی به جهت رعایت اقتضای مجلس، قیافه ی مغموم به خود گرفته ای و زیر لب فاتحه و صلوات نثار مرحوم تازه در گذشته می کنی، وقتی در هزار لایه فکر و خیال و وَهم و دل مشغولی غرقه ای …
من عاشق پائیزم. عاشق پائیز که موسم برگ ریز درختان است و روزهای کوتاه دارد و عصرهای آفتابی. عاشق قدم زدن در کوچه پس کوچه هائی ام که پر از درخت های چنار باشد تا در پس برگ ریزانی شکوهمند، مهیای قدم هائی باشند که به هر قدم که بر رویشان می گذاری، لذتی تا …