روزمره‌ها

و نسیم انس گشت وزان

و من هم‌چنان معتقدم که حج نه از میقات و نه از لحظه‌ی احرام و نه از طواف و نه از وقوف، که از خانه‌ی خودِ زائر و از لحظه‌ای که قصد خانه‌ی خدا می‌کند و از ساعتی که دل می‌کَند از شهر، شروع می‌شود. و شاید به همین مناسبت است که چند روز پیش، …

گام دوم

درس خواندن در دانشگاه یک زمانی یک انتخاب بود. بعضی‌ها که استعداد و توان مالی لازم را داشتند انتخابش می‌کردند و طبق علاقه و گرایش‌شان می‌رفتند پی رشته‌ای که دوستش داشتند و تحصیل تکمیلی می‌کردند و بعضی که استعداد و توان مالی تحصیل در دانشگاه را نداشتند، می‌رفتند سراغ انتخاب‌های بعدی و آسمان به زمین …

نمیخای نیا!

محمدحسین پسر قلی، از قدیمی‌های شهر و از معلم‌هائی که نصف هم سن و سال‌های ما، یا در دبیرستان شاگردش شده‌اند و یا در دروس عمومی دانشگاه. مرد پیرسال و موسفید کرده‌ی محترمی که تابستان و زمستان، کت و شلوارِ اتوکشیده‌ی جنتلمنی تنش هست و کفش واکس زده‌ی چرم خالص به پا و سر و …

۶۰ تمام!

روی سنگ مزارت نوشته متولد هجدهم خرداد سال سی و هشتی. یعنی امروز سالگرد تولدت است. مادرت می‌گوید شبی که دنیا آمدی، صبحش عید قربان بود و برای تبرک ماه قربانی و حج، جلوی اسمت یک قربان گذاشتند و روی سجلی‌ای که برایت گرفتند نوشته شد؛ قربان‌علی. زدم روی یکی از این سایت‌هائی که تقویم …

عید است و می‌دهند برات

پدربزرگم، که خدایش بحق این ایام و بحق اخلاصی که در عمل داشت غریق رحمتش کند، عادتش بود عید که می‌شد، یک طبق شیرینی گل‌محمدی از قنادی مجاور مغازه‌اش می‌خرید و می‌گذاشت روی چهارپایه‌ای جلوی دکان در پیاده‌رو که آیندگان و روندگان دهن‌شان را شیرین نکرده نروند از مقابل نجاریش. عیدهایش هم فقط مختص اعیاد …

تقویم رومیزی

سر سال که می‌شود، یک اپیدمیِ گُنگی همه جا را می‌گیرد. ملت می‌افتند به طلبیدن تقویم و سررسید از همدیگر و بیش‌تر البته؛ سررسید. و بیش‌تر آن‌هائی که سالی به دوازده ماه، خودکار و مداد دست نمی‌گیرند برای یادداشت کردن چیزی یا یادآوریِ قراری یا نوشتن جزوه و دفتری مشتاق دریافت سررسیدند و بیش‌تر دوره …

هر دست دادنی به معنی برادری نیست!

همه‌ی ما رفتارهای عمومی و خصوصی داریم. لباس بیرونی و اندرونی داریم. لباس‌های مخصوص مجالس عمومی که رسمی و شق و رق و اتو کشیده‌اند و لباس‌هائی برای راحتیِ منزل و لم دادن که هر کدام بجای خودش لازمند و هیچ‌کدام جای آن دیگری را نمی‌دهند. نمی‌شود با لباس ورزشی به مجلس عروسی رفت و …

بلاکشان پاکستان (۲)

حکایت بلائی که سر همسایگان فریب خورده‌ی شرقی می‌آید را تا آن‌جا که جسم بی‌جانشان از دل کوه و کمر به سردخانه سازمان منتقل می‌شود را گفتیم و از این‌جا به بعد، داستان دو شقه می‌شود. یک شقه‌اش آن‌ها که اوراق هویتی ندارند و قابل شناسائی نیستند که برابر قانون باید منتقل شوند به مرکز …

بلاکشان پاکستان (۱)

ما که اهل خوی‌ایم و یال غربی کوه‌های بلند شهرمان می‌خورد به کوه‌های کشور دوست! و همسایه؛ ترکیه و راهی که از شهرمان می‌گذرد تا مرز و از مرز تا مرکز اولین استان آن‌ها، نزدیک‌ترین راه ارتباط جاده‌ای به ترکیه است، طبیعتا سر و کارمان با مرز و تبعاتی که وجود مرزهای سیاسی می‌آفرینند زیاد …

خیاط هم در کوزه افتاد

پیرزن اجاقش کور و خانه‌اش سوت و کور بود. سال‌ها پیش شوهرش که می‌شد به عبارتی تنها همدم و مونس تنهائی‌هایش، رفته بود به رحمت خدا و آن‌قدری ارث و میراث برایش گذاشته بود که محتاج کسی نباشد و در و همسایه از سر لطف و حق همسایگی هر از گاهی سر به‌ش می‌زدند و …