رفته بودم تا از مصطفا برایم بگوید. از برادرش. از مصطفا حامدِ پیشقدم. آخرین فرماندهِ شهیدِ گردان امام حسین ِ لشکر عاشورا. قصه رسیده بود به سالهای اول انقلاب و داشت از روزهای اول انقلاب میگفت و از روزی که قرار شد مصطفا برود جماران و بشود محافظ امام. قصهاش که به امام رسید، شوق …
ده سال بیشتر است که یک روزِ اردیبهشتی را باید! تهران باشم. در تهرانِ اردیبهشتیای که بوی کتاب دارد. امسال اما با گرفتاریهایی که بود، بعید مینمود که به قرار اردیبهشتیِ کتاب در تهران برسم و بوی نوئیِ کتاب را در نمایشگاه شهر آفتاب بشنوم. الغرض، روزهای نمایشگاه در حال اتمام بودند و من برنامهای …
باز در یکی از سیاسیترین بهارهای بعد از انقلاب، وقتی همهی آنها که سرشان به تنشان میارزد مشغول زنده باد و مرده باد پراکنیاند بر له و علیهِ نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری و البته شوراهای اسلامیاند و اولویت موقت همهشان، تلاش برای پیروزی و شکستِ هم در معرکهی انتخابات بیست و نهِ اردیبهشت است، سیاُمین …
میگویند خاک سرد است و سردی میآورد. دیدهایم که داغها، دردها، دریغها و حسرتها و جاهای خالی، یکی دو سه ماه و سال که ازشان بگذرد، سرد میشوند. فراموش میشوند. رنگ میبازند. کمرنگ میشوند و از یاد میروند… . تا بوده همین بوده که هیجانِ اتفاق که خوابید، کمکم داغش هم سرد شود و جایش …
میگویند هر سی و چند سال یکبار، تقویمِ قمری به قرینهی اینکه سالش ده روز از سالِ شمسی کمتر است، یک دور، دورِ تقویم شمسی میگردد و عهد، این اتفاق و این حُسن اتفاق باید در مثل امسالی که این همه مناسبت برای من دارد میافتاد… . اینکه ورق تقویم طوری بچرخد که ۲۲ روز …
در انقلاب فصلها در نزدیکیِ حلول بهار به تماشایِ مهر ماندگار ایزدی – حضرتِ خیرِ کثیر – بانوی غزلهای عاشقانهی علی به تماشا مینشینم حلول را و بهار را و زایش دیگربارهی زمین مُرده و فِسُرده را که از پوسته خواهد شکافت و زمان را دوباره و هزار باره، نو خواهد کرد… .و تحفهای را …
و مرگتان شد معیار؛ عیارِ سنجیدنِ خالصیِ وعده و عمل. و حسرتی به دلِ آنها که با شما همراه بودند و آنها که نامتان را شنیدهاند و راهتان را شناختهاند و باد، یادِ شما را به کویشان برده. هان ای شهید! ای آسوده جان؛ ای که بر کرانهی ازل ایستادهای به تماشای زار ای آشنای …
چه فرق میکند کشوری جنگزده باشد یا مردمش فقیر باشند یا سیستمِ آموزش و پرورشش برنامهی مدوّن نداشته باشد و رسانههایش برنامهی مخصوص کودکان نداشته باشند. کودکان، در هر نقطه از جهان، تحت هر شرایطی که باشند، آتششان را خواهند سوزاند و شیطنتشان را خواهند کرد؛ خواه در قارهی مثلا متمدنِ سبز و خواه در …
از آن زمان که در اثر خیانتِ آن شاهِ بیشرافتِ قجری، و سر بندِ ننگنامههای ترکمانچای و گلستان، ارس را به دو نیم کردند و آب، مانعِ مامِ میهن شد و جانِ یک تکهی آذربایجان به غصب به دو نیم شد و نیمِ شمالیاش تزاری و بعدها کمونیستی شد، همیشهی خدا دلهای جنوبیها و شمالیها …
نامش با عراق تلفیق شده بود. انگار که سرزمین پر آب عراق، چیزی جز او ندارد. جا به جا و هر جا، اسم و عکس و فیلم او بود. در هیئت ژنرالی که سان میبینید، عربِ دستار به سری که به عشیرهاش سر زده است، معلمی که عینکِ مطالعه بر چشم، مشغول آموختن و خواندن …