از دیروز که با تأئیدات خداوند متعال و در ظل عنایات حضرت صاحب علیهالسلام، موعد پرواز برگشت و زمان فرود طیاره در باند فرودگاه ارومیه معلوم شده، تکاپوی نوئی در جمع پدید آمده. انگار که قبل از این معلومیت، داستان رفتن و دل کندن، افسانه بود و دور بود و دور از خیال. اما از …
اسمش رویش است؛ مأمور اجرائی. و اسم محترمانهایست. قبلتر بهش میگفتند خدمه. امروزِ روز که کارها شیکتر و اتوکشیدهتر از سابق است، اسم خدمه هم تلطیف شده به مأمور اجرائی؛ عنوانی که ذیل آن آمدهام حج. خدمتگزاری و پذیرائی از میهمانانِ مستقیمِ خدا و چه از این بالاتر و بهتر؟! قبل سفر بودند دوستانی که …
سرویس اتوبوسهای درون شهریِ هتل به حرم و بالعکس برای حجاج ایرانی دیشب مجددا راه افتاد. برابر طرح ترافیکیای که پلیس مکه در قبل و بعد از ایام تشریق اجرا میکند، ناوگان اتوبوسی حق تردد در محدودهی حرم را ندارد و این ممنوعیت معمولا هر سال، از روز ۱۴ ام به بعد برداشته میشود. این …
شب جمعه حتا اگر در مکه و چند صد متری کعبه هم که باشی باز دلت هوای دلبر میکند و مرغ خیالت پر میکشد تا کربلا. ای نماز ما به خاکت مبتلا و عجبا که مغناطیس عشق حسین، همه را و همه جا را تحت جذبه خود دارد.
حسین، هم اسمِ من و جوانترین زائر کاروان است. همان که جای پدرش و به نیابت از او آمد و تا آخرین روز در تلاش بود که پزشک کاروان را مُجاب کند که برای پدرش جواز سفر صادر کند و نتوانست. تنومند و قد بلند و خوش سیما، از خوی که با اتوبوس راه افتادیم، …
آقا اسماعیل، آرایشگری است پیرسال که از وقتی که من چشم باز کردهام و یادم میآید، مغازهاش سر گذری بود که نجاری پدربزرگم آنجا بود و ویترین و دک و پوز آرایشگاهش همانهاست که چشمِ کودکی من دیده است. بی حتا ذره و کمتر از ذرهای تغییر و اصل و فرع مغازه و اشیاء و …
اینجا از وقتی که راه افتاد، یعنی از بهمنِ هشتاد و سه که میشود به عبارتی سیزده سال، دو سه نوبت گردگیری و نونوار سازی شده تا شده اینی که الان میبینید. آخرینش همین هفتهی پیش بود که در یک حرکت بنیادین و تحولی، به نیروی وُرد پرس مجهز و مقاوم شد و تغییراتی در …
رفته بودم تا از مصطفا برایم بگوید. از برادرش. از مصطفا حامدِ پیشقدم. آخرین فرماندهِ شهیدِ گردان امام حسین ِ لشکر عاشورا. قصه رسیده بود به سالهای اول انقلاب و داشت از روزهای اول انقلاب میگفت و از روزی که قرار شد مصطفا برود جماران و بشود محافظ امام. قصهاش که به امام رسید، شوق …
ده سال بیشتر است که یک روزِ اردیبهشتی را باید! تهران باشم. در تهرانِ اردیبهشتیای که بوی کتاب دارد. امسال اما با گرفتاریهایی که بود، بعید مینمود که به قرار اردیبهشتیِ کتاب در تهران برسم و بوی نوئیِ کتاب را در نمایشگاه شهر آفتاب بشنوم. الغرض، روزهای نمایشگاه در حال اتمام بودند و من برنامهای …
باز در یکی از سیاسیترین بهارهای بعد از انقلاب، وقتی همهی آنها که سرشان به تنشان میارزد مشغول زنده باد و مرده باد پراکنیاند بر له و علیهِ نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری و البته شوراهای اسلامیاند و اولویت موقت همهشان، تلاش برای پیروزی و شکستِ هم در معرکهی انتخابات بیست و نهِ اردیبهشت است، سیاُمین …
