روزمره‌ها

جشن تولد

و در جواب آن‌که از او در فقره سال و روز و ماهِ تولدش پرسیده بود گفت: من متولدِ تابستانِ داغِ هشتاد و یک‌ام؛ آن شب جمعه که برای اول بار زائر حسین شدم… . یعنی به حسابِ عددهای دنیا، چهارده ساله.

حسینیه‌

داشت به رسم اهلِ سنت وضو می‌گرفت که من و دوستم که عمامه به سر داشت، داخل وضوخانه‌ی مسجدِ بین‌راهی شدیم. داشت به رسمِ مسحِ پای اهل سنت، پای چپش را می‌شست. شیخِ جوان عمامه به سر را که دید، پرسید: «حاج آقا! مزد کسی که نیتی از دلش بگذراند چیست؟» شیخِ جوانِ خنده‌رو به …

حرف آخر عشق

برای او که اولِ اسمش، حرفِ آخرِ عشق بود و عاشقی را یادمان داد و عاشقانه‌های نوجوانی و جوانی‌مان را ساخت؛ همو که دستور زبانِ عشق می‌دانست و می‌گفت: “آن‌که دستور زبان عشق را بی‌گزاره در نهاد ما نهاد خوب می‌دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی‌بایست داد” و شهید را و پیامش را …

موسای مسیح

قد بلند و زیبا، با نگاهی گیرا و کلامی نافذ. آمده بود دلِ شیعه و سنی و مارونی و مسیحی را ببَرد و دل‌ها را که ربود، به هم گره‌شان بزند؛ امام موسای صدر. مسیح لبنان. پدر یتیمان جبل عامل. که چشم‌های آبیِ خوشرنگ داشت و شبیه پیامبران قدم برمی‌داشت و برای مسلمانان مثالِ محمد …

خانه‌ی آقای بازیگر

دی‌روز در ادامه‌ی برنامه‌های بزرگداشتی-مناسبتیِ هفته دولت، بنا بود برویم به زیارت چند خانواده شهید و جانبازِ کارمند. دیدارهای خوبی که تجدید عهد است با آرمان و اهدافی که روزگاری نه چندان دور، بر سر آن، خیل عظیمی از جوانان این مُلک جان دادند و آن‌هاشان که باقی‌اند، بر سر آن عهد که بستند، هستند. …

روز خبرنگار

روزی همه‌ی خلائق خدا، در زمینی به وسعت قیامتِ عظیم گرد هم می‌آیند و از هم درباره‌ی آن خبر عظیم می‌پرسند. و تو انگار کن اصلا که قیامت کبرا بر مدار خبر و پرسیدن و فهمیدن برپا شود. (عَمَّ یَتَسَاءَلُون ﴿١﴾ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیم) + غرض در دائره‌ی مناسبت روزهای تقویم، هفدهم مرداد، به یاد …

برای “شبیه خودش”

بالاخره کتابِ حامد چاپ شد. سومین کتاب از مجموعه‌ی “مدافعانِ حرم” انتشارات روایت فتح که قضا را سومین کتابِ چاپ شده‌ی من هم هست؛ بعد از دو کاری که برای پدرم نوشته‌ام: “اشتباه می‌کنید! من زنده‌ام” و “درضیه”. “شبیه خودش” کتابی که بنا نبود قبل از کاری که برای شهید “مصطفا حامدِ پیش‌قدم” شروع کرده …

روز قلم

برای من قلم یعنی مرتضای مطهری. که کاغذ داشت در جیب قبایش و خودنویس. مردی که فکر می‌کرد و فکرهای بلندش به بندِ قلم درآمدند و در روزهای غربتِ اندیشه‌ی ناب، ترجمه‌ی عینی‌ای شدند از فضلیتِ مداد علما بر دِماءِ شهدا. قلم برای من یعنی جلال. جلالِ آلِ احمد. که کاغذ کاهی داشت و مداد. …

بحران

در ماوراء الطبیعه نه سر رشته‌ای دارم و نه سوادی و نه حتا علاقه‌ای. همیشه هم فکر کرده‌ام دنیا بر دائره‌ی اتفاقات علت و معلولی چرخیده و بیشترش را حُکماً حکمت خدا دانسته‌ام که بنده را در کشفِ اسرار آن راهی نیست. الغرض، رمضانی که روزهای آخرش را نفس می‌کشیم، پر از اتفاقات ریز و …

زلزله نگاری

زلزله‌ی اول که شدیدتر از پس‌لرزه‌های متناوبِ بعدی بود، بعد از ظهر تکان‌مان داد. حوالی بیست دقیقه گذشته از سه‌ی بعدازظهر دومِ تیرِ نود و پنج. و بعدش داستان پس‌لرزه‌ها شروع شد. لا مُنقَطِع! تکانِ شدیدتر اما مال دم دم‌های افطار بود. طوری‌که مردم روزه‌شان را با لرزه باز کنند و بعد تکان‌های بعدی که …