روزمره‌ها

برون سپاری

  قصه ما با جابر به آن‌جا رسید که یک‌روز که بی‌خبر از همه‌جا و زیر سایه‌ی خدا نشسته بودیم در گوشه‌ی قبرستان به رتق و فتق امور مربوط به مردگان و زندگان، مقامی از مقامات بالا که نظارت و کشیدنِ مو از ماستِ امور بر عهده‌ی اوست، زنگ زد که رقم قراردادمان با پیمانکار …

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

سه چهار ماه قبل، روزی‌که یکی از دوستان فضای مجازی به بهانه‌ی سالگرد درگذشت مادر شهیدی عزیز، دوره‌ی ختم قرآن گرفت و یک جزءش را داد به من و من در پستوی سالن پذیرش سازمان نشسته بودم و سرم به خواندن خطوط جزء نوزدهم قرآن مشغول بود، مردی باریک اندام و پا به سن گذاشته …

بخشش کرونائی در شب قدر

حجاری از جمله مشاغل مرتبط با آرامستان است. از زمانی که من یادم می‌آید و خیلی خیلی قبل‌تر از وقتی که سن و سال من قد بدهد، یعنی از هزاران سال قبل به این‌طرف، قبور را علامت‌گذاری می‌کرده‌اند که اسم و رسم صاحبانش معلوم باشد و هیچ وسیله‌ای بهتر و ماندگارتر از سنگ برای نشان …

خروج

از کرخه تا راین را با تراکتور یا بی‌تراکتور گز کنی، ممکن نیست کسی را جز ابراهیم حاتمی‌کیا بیابی که بلد باشد در سینمای ایران، خروج را باب کند. کارگردانی که با هشت تراکتور از عدل‌آبادِ فارس تا پاستورِ تهران تاخت که یادمان بیاورد هنوز دود از کُنده بلند می‌شود و کاراکترهایش از دهه هفتاد …

دلی که برای دماغ تنگ شده بود

طوفان به خواسته از کرونا دارد می‌خوابد. یا حداقلش این است که موج اول برخواسته از این دریای مواج بلا، دارد فرو می‌ریزد. داریم کم‌کم برمی‌گردیم به حال عادیِ قبلِ نزول بلا. شاید هم همه‌گیری کرونا سر جای خودش هست و ما نمی‌خواهیم دیگر ادامه بدهیم شرایط سختی را که دارد ماه سومش شروع می‌شود. …

جهادی‌ها

اصلش این است که تا محک تجربه به میان نیامده باشد، عیار آدم‌ها و جریان‌ها و دسته‌ها معلوم نمی‌شود. خاصه برای مردمی مثل ما که معمولا دچار پیش‌داوری و زدن همه با یک چوب و تعمیم دادن‌ها و از جزء به کل رسیدن‌ها هستیم بی‌آنکه علمِ نتیجه گرفتن و تعمیم دادن را بلد باشیم… . …

بحرانِ سوگ

رفیق همکاری داشتم که تا مدت‌ها، باهم برمی‌گشتیم از محل کار. صمیمی بودیم. حرف‌مان با هم می‌خواند و فصل مشترک زیاد داشتیم باهم. حتا در سال‌های دور، هم مدرسه هم بودیم و رفاقت‌مان برمی‌گردد به سال‌های دبیرستان در دهه ۷۰٫ ساعت اداری که تمام می‌شد، سوار ماشین من، می‌آمدیم تا سر کوچه‌شان و وقتی می‌رسیدیم …

پادتن

همکار پیمان‌کاری داریم که حوزه‌ی مسئولیتش دائم در حال تغییر منفیست. یعنی چه؟ یعنی محدوده‌ای که برایش معین کرده بودند برای کاری که برایش تعریف شده، هر روز هی کوچک و کوچک‌تر می‌شود. پیمان‌کار که می‌گویم یعنی پیمان‌کار شهرداری و کارش نوعیست که هر از چندگاهی یک سر می‌آید ساختمان اداری سازمان ما و سری …

غرامت کرونائی

قبلا هم گفتم که روال‌مان این است که برای موارد مشکوک به کرونا، با خانواده‌ها وارد مذاکره می‌شویم که «یکی دو روز برای دفن متوفاتان صبر کنید تا نتیجه تست از مرکز استان بیاید» که مردم روزه‌ی شک‌دار نگیرند و تکلیف‌شان با میتی که مانده روی دست‌شان معلوم باشد و نیز تکلیف ما که بدانیم …

ترس از احتیاط کرونائی

نه که ما روئین تنیم و ویروس و باکتری و میکروب و گلوله و تیر و ترکش در ما اثر ندارد. نه! ما – یعنی من و همکارانم در سازمان- از روز اولی که این وبای نوین گریبان شهر و استان و کشور و دنیا را گرفت، توانستیم بین احتیاط و ترس، دیوار بکشیم و …