ذکر

اصول امیرالمؤمنین

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌خواهد به دنیا نشان دهد که؛ اصول اسلامی در همه‌ی شرایط قابل پیاده شدن است. واقع قضیه هم هم‌این طور است. اصول اسلامی، شکل لباس امیرالمؤمنین نیست که اگر امیرالمؤمنین لُنگ می‌بست یا پیراهن می‌پوشید، ام‌روز لازم باشد ما هم هم‌آن کار را بکنیم! اصول اسلامی عبارتست از: عدالت، توحید، انصاف با مردم، …

آن شب قدری که گویند اهل خلوت ام‌شب است؟

می‌گویم؛ رَ‌بِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ‌ فَقِیر + که یعنی؛ الهی! من به هر خیرى که سویم فرستى سخت نیازمندم… . مثل موسی، که عطشان و خسته و زار و نزار و با پای برآبله و از صحرای سینا گذشته و در آستانه مَدیَن و قبل دیدار شعیب، وقتی از سر چاه به …

و ما ادرئک ما لیله القدر..

ربنا خوانی دم افطار شب‌های ماهِ مبارک که از پانزده نوبت بگذرد و عید میلاد کریم آل بیت علیهم‌السلام برگزار شود و ماهِ تمام و کمالِ جا خوش کرده در طاق آسمان از منزلِ بدر به در آید و به لاغری گراید، بوی شب‌های قدر در شب و روزهایمان می‌پیچد و دل‌هُره‌ی این‌که؛ یا رب! …

تعالیتَ یا مُجیـــــر

موسمِ مُجیر که می‌رسد؛ یعنی میهمانی به نیمه‎‌های عمرش نزدیک شده و لیالی قدر نزدیک‌تر شده‌اند و باید فکری به حالِ دلِ خود، به حالِ فردای خود و به حالِ قیامت و حساب و کتابِ عمر ِ به فنا طی شده و به غفلت رفته و به بطالت سپری شده‌ی خود کنیم! موسمِ مُجیر وقتی …

تظاهر!

مؤمن هیچ کار خیرى را هم از روى خجالت و حیا ترک نمى‌کند. به بعضی‌ها مى‌گویند: آقا! چرا فلان جا نماز یا نافله یا نماز اوّل وقتتان را نخواندید؟ مى‌گویند خجالت کشیدیم! نه؛ از روى حیا، هیچ کار نیکى را ترک نکنید. خواهند گفت متظاهر است؟ بگویند. خواهند گفت خودشیرینى مى‌کند؟ بگویند. اگر حرفى حقّ …

مــــرد

از تعبیر ِ “روز ِ مرد” برای سیزده رجب و بزرگ‌داشت مقام و منزلت “پدر” خوشم نمی‌آید. چه آن‌که روز میلاد زهرای اطهر سلام‌الله‌علیها را هم نه “روز زن” که “روز مادر” نامیده‌اند. علی‌هذا از پیام‌های انبوهی که ته‌ش “روز مرد” را گرامی داشته‌اند نیز خوش‌حال نمی‌شوم. اما تلفنی که حجت کرد و گفت در …

رقصی چُنین میانه‌ی میدانم آرزوست!

پنداری شعرهائی که سال به سال یادشان نمی‌افتد و افتاده بودند در گوشه‌ی تاریک ذهنش و به کارش نمی‌آمدند، یک‌هو تراوید و تراوید تا برسد به این مصرع از غزلِ دل‌فریبِ خواجه که؛ “یک دست جامِ باده و یک دست زلفِ یار” که بخواند و اوج بگیرد و در کمالِ سماعِ مستی، اشکش سیل شود …

یا من اذا سئلهُ عبدٌ اعطاهُ

یادم نمی‌رود اضطراری که داشتم و آرامشی که دادی را. شبِ رغائبِ پارسال و رحمتِ واسعه‌ای که وسعتش مرا در بر خود گرفت و آویزانِ ریسمانِ اجابتی شدم که از سر بنده‌نوازی به سویم دراز کرده بودی. ام‌سال اما نه حاجتِ سال پارینه را دارم و نه اضطرار ِ آن روزها را. اما بنده‌ای که …