این یادداشت را از زبان یک شیعهی هیئتی بخوانید. بچه سال که بودیم، از دنیا رفتنِ صدیقهی طاهره که درود خدا بر او باد را در تقویم و اعلانات رسمی، وفات میخواندند و نه شهادت! یادم هست که حتا در برنامههای تلویزیونی – که تقریبا تنها رسانهی تصویری آن زمان بود – هم چیزی در …
یکی از قرص و محکمترین معلمهائی بود که داشتم؛ حوالی سالهای ۷۲ ۷۱ که دانشآموز مدرسه راهنمائی نمونهی دولتی معلم در آخر کوچه باقرخان بودم و مدرسهی دو شیفتهمان از علیالطلوعِ صبح و تا آخرین رمقهای عصر کلاس داشت و پائیزها تا زنگ آخر بخورد و کیف و کتاب بر سر و کولِ هم زنان، …
سال اولی که اربعین را پیاده تا کربلا رفتیم رفیق رزمندهی خوش ذوق و با روحیهای همپایمان بود که علاوه بر کولهی سنگین و عَلم بلندی که برداشته بود، سر و بدن و لباسش پر بود از سربند و عکس آقا و برچسب و تصویر حاج قاسم و الخ. در کل آدم با روحیهای بود …
دیروز توی راه که داشتم برمیگشتم خانه، در صفحهی یکی از همسران شهدای مدافع حرم عکسی دیدم که پیام تبریک پدر و مادر شهید حججی بود به همسر محسن و ازدواجش را تبریک گفته بودند و گفته بودند: «به یقین، محسن هم در بهشت برین خداوندی، دعای خیر بدرقهی راهت کرده است.» و تبریک گفته …
خیلی اعمال و مستحبات و موکدات داشتیم در رساله و مفاتیح و کتابهای دینی که ۵۰ سال قبل کسی از عوامِ مردم اسمش را هم نشنیده بود، چه برسد به عمل کردنش. مثل مثلا اعتکاف. مثل جهاد. مثل صدقه دادن و مثل خیلی چیزهای دیگر از این دست و مثل نماز اعیاد فطر و قربان …
در ایام تحصیل در تبریز صاحبخانهای داشتم که از بازنشستگان قبل انقلاب بود و از وفاداران به خرید هر روزهی روزنامه قَطورِ اطلاعات با ضمائمش! این مردِ مسن که از متولدین هزار و دویست و هشتاد و خوردهای بود و بس که نمرده بود داشت تبدیل به فسیلهای جامانده از دورهی دوم زمین شناسی تبدیل …
راجع به حسن تهرانیِ مقدم زیاده شنیدهایم و شنیدهام. و هر چه بوده، روایتهای از آب و فیلترهای امنیتی گذشتهای بوده که هر سال سر سالگرد پدر موشکهای ایرانی از بخشهای خبری پخش میشده و خلاص. سبک زندگی آدمِ بزرگی مثل حسن تهرانی اینطور نبوده که اهل دوربین و رسانه و تیتر شدن باشد و …
عملیاتهای بعد از والفجر یک، هیچوقت برای من مهم نبودهاند. اصلا جنگ برای من یکشنبهای که ۲۲ فروردین ۶۲ بود تمام شد. صبحِ روزیکه سه روز از حملهی والفجر یک گذشته بود و دشت سوزان فکه با خونی که از قلب پدرم تراوید، سیراب شد… . تاریخ و اسم و منطقهی علمیاتهای بعدِ شهادت پدرم …
ما ترکها به کار ساختمانی غیراساسی و نیم بند و نصف و نیمهای که مثلا شامل برداشتن یک دیوار یا گذاشتن یک پنجره اضافی برای اتاق یا ترمیم گچکاری و نو کردن سیمان دیوار و کف حیاط و کارهائی از این دست میگوئیم پاسینکا! ظاهرش هم این است که کلمه ریشه روسی داشته و از …
سفر، پائیز، جادهی دور و دراز و آفتابِ تابان اما کمجان، جان میدهد که جیب جلوی کیف کوچک سفرت را پُرِ کتاب کنی. اینکه حضور محفل اُنس باشد و دوستان جمع، جای کتاب را کسی و حضوری و معاشری و گرهِ زلفِ یاری نباید تنگ کند. الغرض، در سفر کاریِ اخیر که چند شهر از …