شیعه‌گی

بعثت

تا نیامده بود، آدم و آدمیت یتیم بود. مردانگی و انسانیت پدر نداشتند. نه پدر که حتا نماد هم نداشتند. و جبرئیل سال‌ها بود که صدای خدا را به زمین دریغ داشته بود… . از کوه که برگشت سنگینی رسالت را که لرزه بر جان نازنینش افکنده بود را پیچید در خرقه‌ای پشمین تا دوباره …

بلای تدریج

تدریج! یکی از بلاهای ما تدریج است، یعنی به‌تدریج دچار یک حالتی می‌شویم [اما] نمی‌فهمیم، پیری خودمان را نمی‌فهمیم؛ تدریجی است. کسی را که شما بیست سال است، بیست‌وپنج سال است ندیده‌اید، حالا می‌بینید، پیری او را می‌فهمید، اما پیری خودتان را که تدریجی است و پیری آن دوست همراهتان را که دائم با هم …

تذکر

رسم شهر ما این است که در تشییع جنازه، مردها همراه تابوت تا سر قبر بروند و منتظر بایستند برای انجام تشریفات شرعی ِدفن تا وقتی کارِ خاک‌سپاری تمام شد، سر مزار، دعای خیرِ روحانی در حق مرحوم تازه درگذشته را آمین بگویند و بروند رد کارشان. اصلش هم این است که خیلی‌هایی که برای …

حیفا

در شبی زمستانی که بیش‌تر به بهار پهلو می‌زد تا شبی از شب‌های بهمن که قاعدتا می‌باید سرد و سوزناک باشد، وقتی نم‌نم باران عابران پیاده‌روهای عریض خیابان انقلاب را به بازی گرفته بود و نه می‌بارید که خیس‌شان کند و نه نمی‌بارید که تکلیف ملت با هوا معلوم شود که آیا دو نفره است …

هذا محبُ فاطمه!

ما نسل سومی‌های انقلاب بودیم. نسلی که خردسالیش را با امام و سال‌های اول انقلاب سپری کرد و جنگ را با نگاه کودکانه دید و رفتن امام را هم. امام برای ما عبارت بود از پیرمردی نورانی که همیشه‌ی خدا در جماران بود. که وقت حرف زدن، آرام و متین چشم به زمین می‌دوخت. که …

شهادت زهرا چراغ هدایت بُوَد… .

سید اولاد پیغمبر بود و می‌گفت سابق بر این، از آن مذهبی‌های سفت و سختی بوده که هیچ رقم از عقائدش کوتاه نمی‌آمده… . از نسل آن‌ دهه‌ی شصتی‌های متعصب که حاضر بودند سر اعتقادشان سه ساعت تمام سر پا بایستند و بحث کنند و تا پرچم سفید طرف‌ مقابل‌شان به نشانه‌ی تسلیم بالا نرود، …

تا باز کِی افتد سوی شماها گذار ما؟

برف بهمنیِ صبحِ اولین جمعه‌ی ماه، وقتی بعد از شبی طولانی بیدار شده‌ای برای نماز و پرده را کنار زده‌ای که از هنوز در نیامدنِ آفتاب مطمئن شوی و مواجه می‌شوی با لایه‌ی سفیدی که روی باغچه را پوشانیده، شوقِ تکبیر نماز صبحت را دوصد برابر می‌کند. آن قدر که جای خزیدنِ دوباره در بستر …

حجله

حجله تا قبل از جنگ دهه‌ی شصت، فقط در عروسی‌ها برپا می‌شد و برای تازه دامادها. جنگ که شد، با مصیبتی که روی سر شهرها آوار کرد، رسوم تازه آمد به میان رسم و رسوم مردم شهر. گورستان‌ها روح گرفتند و شدند؛ مزار شهداء. مادران جوان از دست داده، خواهرانِ داغِ برادر دیده و همسرانِ …

زیارت اربعین

هر بار که زیارت امام شهید قسمتم می‌شود، اول تا آخر سفر را و همه‌ی جزء به جزءِ حرکت‌ها و نشستن‌ها و رفتن‌ها و همه‌ی همه اجزای سفر را به نیابت از شهیدمان می‌گیرم و در همه‌ی ثانیه به ثانیه‌ی سفر، دلم بغض دارد که دنیا آن قدر به او وفا نداشت که لااقل یک‌بار …

اربعین

این شور بی‌سابقه و این سر از پا نشناختن و این رساندنِ خود از زمین و آسمان به قرار هرساله این شوق که زن و مرد نمی‌شناسد و دل از همه برده این میل که همه دارند – آن‌ها که راهی‌اند و آن‌ها که مانده‌اند – این آتش عشق که بر خرمن عقل زده و …