برای من که پدری چون تو دارم -حی و حاضر و ظاهر و شاهد- نه امروز که هر روز و همیشه روز، روز توست؛ روز پدر. روزت مبارک. حواست از ان بهشتی که سالهاست ساکنِ آنی، بیشتر و پیشتر به من، به ما، به همهی ما که ماندهایم باشد. یا علی
یک نفر دیگر هم گفت: «برای من این صحبت آقای جوادی آملی کنار ضریح خیلی جالب بود که گفت: “ما در زیارت عاشورا میگوئیم؛ علیک منی سلام الله…” این یعنی اینکه وقتی خدا ما را آفریده گفته: سلام من را به حسین برسانید» #پنجرههای تشنه. روزنوشتهای انتقال ضریح امام حسین علیهالسلام از قم به کربلا. …
و خدائی که در این نزدیکیست رود روان رجب را روانه کرد تا بندگانش در آن شستوشوی تن و روح و کرده و ناکردههاشان کنند و مهیای میهمانی عظیم رمضان شوند. الغرض، عبد صالحی میگفت: طلوع ماه رجب، آغاز عید بندگان خداست و بندگان به تماشای آبهای روان رجب را آغاز سه ماه رحمت ویژهی …
مبارزهی فرهنگی یعنی تلاش برای تغییر فرهنگ حاکم بر ذهنهای مردم، تا راه را برای حکومت الهی هموار و بر حکومت طاغوتی ببندند و امام باقر (علیهالسلام) این کار را شروع کرد. “باقر علمالاولین” یعنی این. ایشان شکافندهی حقایق قرآنی و دانشهای اسلامی بودند. حضرت آقا. ۶۶/۵/۹
“زنها همیشه دسته گل به آب میدهند! گاهی به رود نیل گاهی علقمه گاهی هم به اروند و کارون و هور… .” . . . نذر شادی دل بیبی فاطمهی زهرا، مادر همهی شهداء صلوات.
۱. اگر آل سعود و همپیالههای عربش از شاخ آفریقا تا شبه جزیره توانِ یکجا جمع شدن و اتحاد و تصمیم برای حمله و بازپسگیری حق!! غصب شدهی حکومتهای عربی را داشتند، چرا تا الآن که بیش از پنجاه سال است حق حکومت برادرانِ عربشان در فلسطین لگدمال صهاینه شده، نتوانستهاند ارتش بزرگ عربی را …
جنت که خود به نام شبستان فاطمهست سجادهای به گوشه ایوان فاطمهست – فرمود مصطفی که فدایش شود پدر روحی که هست در تنم از آنِ فاطمهست – وقتی که روح فاطمه در جسم احمد است جان علی و آل علی، جان فاطمهست – ما سربلند و سینهستبر و سرآمدیم این اقتدار ما ز شهیدان …
تار و پود مصطفا یک لاله بود آنهم که… سوخت.
گفت دیر نیست روزی که دوباره دروازهی جهاد گشوده شود… . و به این یک خط جمله و تحلیل عمیقی که پشت بندش، جوانهای رُست در دلم “نومید مباش که یأس از جنود ابلیس است”
ظریف را دیدم. سحری بعد از فریضهی صبح در لابهلای متراکم جمعیتی که بامدادان به زیارت مولایشان امیرمومنان آمده بودند. با کت و شلوارِ گرانِ دیپلوماتی و پیراهنِ یکسفیدِ مارکدارش. دست گذاشته بود روی یکی از ستونهای ضلع غربی ضریح و داشت عین ابر بهار اشک میریخت؛ مرد همیشه نیش تا بناگوش بازِ دولتِ تدبیر …
