مردِ موعود

لبیک یا روح‌الله!

مسئولان ما باید بدانند که: انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلابِ مردمِ ایران نقطۀ شروعِ انقلابِ بزرگِ جهانِ اسلام به پرچم‌داری حضرت حجت ـ ارواحنافداه ـ است که خداوند بر همۀ مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه‌‏ای مسئولین را …

جان‌مان به نَفَست بند است!

شهیدمان دائم دعا دعا می‌کرد که تا امامش زنده است، زنده بماند و نیاید روزی که راهی را بی‌امام برود… و خدا حرفش را شنید و دعایش را مستجاب کرد! می‌گویم؛ خدا تا سایه‌ی ره‌بری حضرت آقا بر سرمان افکنده است و نَفَس‌مان به بودنش گرم است، حیات‌مان دهد که بی‌امام زیستن، زنده بودن به …

یا من اذا سئلهُ عبدٌ اعطاهُ

یادم نمی‌رود اضطراری که داشتم و آرامشی که دادی را. شبِ رغائبِ پارسال و رحمتِ واسعه‌ای که وسعتش مرا در بر خود گرفت و آویزانِ ریسمانِ اجابتی شدم که از سر بنده‌نوازی به سویم دراز کرده بودی. ام‌سال اما نه حاجتِ سال پارینه را دارم و نه اضطرار ِ آن روزها را. اما بنده‌ای که …

بی تو در این وادیه کج می‌رویم!

در شهر باران‌زده و بین مردم سیاست‌زده غریب‌تر از نام تو نیست. این مردم – که من هم جزء آنانم – عادت کرده‌اند به دل خوش کردن با نام تو. مردمان عصر ما نه به دنبال امامِ قائم که محبِ امامِ غایبی‌اند که بشود بِاَیّ ِ نحوٍ کان از او مجمسه ساخت و با خیالش …

تو بی‌تو نبوده‌ای؛ معذوری!

دل وقتی می‌گیرد که تنگِ چیزی یا کسی باشد که نیست. وقتی که هوای کسی و چیزی به سرش بزند و آن کس و آن چیز دمِ دست نباشد. از جائی به بعد، دل‌تنگی جایش را می‌دهد به بغض. به عُقده. به فروخوردن و انباشت شدن روی همِ غصه‌ها. شاید شما که سنّ ِ نبودنتان …

بی رؤیت روی او بلاتکلیفیم…

این‌روزها که همه احساس تکلیف کرده و می‌کنند و خواهند کرد، وقتی که همه مشغول تعریف تکلیف و لابی‌های سنگین جهت جلب این و آن به ادای تکلیف به نفع این و آنند، من بی تو منِ بی تو؛ احساس بلاتکلیفی می‌کنم… آن‌سان که سرود؛ “بی تاب‌تر از جانِ پری‌شان در تب بی خواب‌تر از …

و السِّرِ المستودع فیها…

فاطمیه‌ی امسال که گذشت، اما خدا بخواهد تا نوبت دیگر که باز مشکی پوش‌ات شویم، پسرت آمده و قبرت را عیان کرده و طومار ظلم برچیده و نقاب مظلومیت و هجران از روی تابناکت کنار زده. دعا دعا می‌کنم که زودتر از هر زودِ دیگری، راستین مردی که با تیغ کج آمدنی است بیاید و …

زان سفر دراز خود، عزم وطن نمی‌کنی؟

هر به سفر رفته‌ای روزی برمی‌گردد. به‌تر این‌که؛ روزی باید! برگردد. این قاعده‌ی سفر است که فصل آخر قصه‌ی هر سفر، به برگشتن و بازگشتن ختم شود. اما این روزها که مردمانِ به سفر رفته، از مسافرت ایام نوروز برمی‌گردند و هر کسِ به سفر رفته به هر شیوه رهی می‌جوید که عزم وطن کند …