کلهم اجمعینِ خروجی دیدار و علت حضورِ جنابِ مدیرِ ارشدِ استانی در منزلِ شهید یک سخنرانی غرا بود در فضل شهادت و شهید در حضور تکراری معاونین پرشماری که همراهش آورده بود و خوردن چایِ دیشلمه و گرفتن چند فریم عکس از در و دیوار با حضور جناب مدیر و اذناب. طوریکه فرصت تعارف میوه …
ارزشی هر چیزی به اندازهی تلاشیست که برای به دست آوردنش میکنی. و این قانونِ همیشهی طبیعت است که؛ خوبها سخت به دست میآیند و لائقِ بیشترین تلاشهایند!
و خدا را شاکرم که؛ نهایت اجبارم به همنشینیِ با حضرات، به قاعدهی تحملِ ایشان است در نصف روزی از روزهای تعطیل و خدا را شاکرترم که محیطم با محیطی که شب تا صبح و صبح تا شب، بازارِ دودوزه بازی و متلک و لیچار و استثمار و استحمار در آن داغ است، مؤانستی ندارد!
به پاس قدمی که رنجه فرمودید و به جلسهی نقدِ کتابم آمدید به حرمت آن یکصدوپنجاهویک کتابی که از سال ۱۳۴۸ تا یومنا هذا نوشتید و معلمِ نسل ما و نسل پدران ما بودید به افتخار همعصر بودن با دُرِّ یتیمی چون شما به اشکی که از چشمانتان ریخت وقتی این شاگردِ کوچک، تحویل درس …
بگذار هرکسی هر چه میخواهد بگوید و هر نحو که میخواهد نگاهمان کند من! لذت آن شُربِ مدام که در عمق نگاهت بود را با هزار هزار خروار طلا و سیم و لعلِ دنیا تاخت نمیزنم…
اینکه شهید، شاهد است درست! اینکه شهید، واسطهی فیض خداوندیست هم درست! حتا اینکه شهید، مُجری و مَجرای رحمت الهیست هم قبول و حتا تر اینکه شهید خود رحمتِ بیمنتهاست هم درست! اما؛ روا نیست هر رطب و یابس و شده و ناشده و شدنی و ناشدنی را ببندیم به بیخ ریش شهداء و هر …
درست در گرمائی مثل حرارت این روزهای گرم در جائی که من بودم و تو اتفاقی افتاد که کوتاه بود و بلند. کوتاه بود به قاعدهی چند نگاه و چند نوبت چشم بر هم زدن و بلند بود عینِ گیسوی افراشتهی باد در دلِ درازیِ شبِ یلدا. امروز اما نه دلی مانده و نه گیسوی …
هر کس دیگری هم بود میماند در تحلیل و تفکیک اینهمه دادهی ریز و درشت و سهل و ممتنعی که از زمین و هوا میبارد و ملت را در حیرانی مدام مستغرق میکند. از دل اینهمه شک و ابهام چه در خواهد آمد؛ الله اعلم!
حقش نبود روز عیدی، وسط اینهمه دلخوشی، بعدِ اینهمه مدت نبودن و نخواندن و ندیدن، یکهو سر و کلهات پیدا شود و آبِ پاکی را بریزی روی دستی که هنوز توی پوست گردوست… دلش را ندارم باور کنم، آن کسی که درخشان میخوانیاش، وجود داشته باشد. به من باشد، همهی عالم را قلع و قمع …
آنقدر مسألهی پیچیده پیش پایم سبز کردهاید و آنقدر کلافِ سر در گم دور و برم ریخته که مجال گشودن رمز از اسم مجعولی که بردهاید را نداشته باشم. من آدمِ حل مسائل سخت و معادلات بیشمار مجهولی نیستم و نبودم. کفِ انتظارم از شما که همهی اوضاع در مشتتان است و امور ما به …