حیف این شعارهای خوب و شعرهای جذاب و تکمصرعهای موزون و نوستالوژیک نیست که وقت هر انتخابات، دست میبریم در کشکول پر و پیمانش و مفت و مسلم چند مشت از ناب و نایابهایش را درهم بیرون میکشیم و خرجِ نازِ ابرویِ غمزهدار فلان داوطلبِ مشتاقِ خدمت میکنیمش؟ این شعرهای خوب و استعارههای بیبدیل و …
سرش را از ته تراشیده بود. از زیر عمامهی به دقت بسته شدهاش ولی تک و توک موهای جو گندمیاش معلوم میکرد صاحب این موها، نزدیک چهل را دارد و موهایش هنوز هم مجعد و فرفریاند. گفتم؛ شیخنا! خیر است… حلق کردهای به سلامتی! عازم حجی؟ گفت: خیر که هست. حج ولی مال روزهای مشخصی …
پرسیدم: تو هم عین من، وقتی اهتراز پرچممان را میبینی و بادی را که میوزد در زیر و برش و رقص میاندازد در جان غرور سه رنگ و خوش رنگمان، خوش خوشانت میشود و محو تماشا و غرور و ابهت میشوی؟ خیره به پرچم سترگِ افراشته در مقابل گنبد نقرهای مرقد امام، گفت: آره. ولی …
برای من که در به در دنبال نشانهام، حُسن ختامِ کار نیمه تمامی که از سال فتنه آغاز شده بود و به روز سیزدهم رجبِ امسال، همتِ اتمامش روزیام شد، هیچ پایانی خوشتر از نهم دی نمیتوانست باشد. باشد که همه روز و همه سال و همه جا از بلا و ابتلا به سلامت عبورمان …
در فقرهی فرمایشات مقام محترم رئاست جمهوری در گفتوگوی رخ در رخ شب گذشته با رسانهی ملی +، معروض است که؛ اولن. جانم به قربانت! این زودتر میخواستی، حالا چرا؟ دومن. چرا نفرمودی چرا این همه وقت ننوشتی کلامی و نفرستادی پیامی که التهاب از بازار رود و جان به تنِ نیمه جان اقتصاد مملکت …
دنیا چه امروز تمام شود چه دیگر روز چه شنبهی آینده، خورشید سه روز یا سی روز یا حتی سی سال، فرو در پشت کوهها شود و تا سه روز و سی روز و سی سال بر نیاید و چه اینها همه شایعهی صهانیه باشد – که هست! – چه آخرین روزهای سال میلادی دو …
هوشنگ نه آن جوانک خل وضع و مشنگی بود که سابق بر این میشناختم. دیگر آب از لب و لوچهاش آویزان نبود و وقتی با آدم حرف میزد حواسش پرت نبود و چشمش خیره به در و دیوار نمیشد. مرتب و شکیل و مودب آمد تو و فکر کردم این چه کار میتواند با من …
پیرمردِ کهنه کارِ موی سپید کرده در سیاههی سیاست، با شکم برآمده و نفسی که در نمیآمد، خودش را انداخت روی صندلی و چشم دوخت به وجنات منی که روزگاری شاگرد شاگردان او هم نبودم! آمده بود به گله از دیوارِ کاهگِلیِ نیم بندِ خانهی مخروبهای در مجاورت منزلش که مجمع اراذل شده و مأمن …
میگفت: سیاست زائیدهی فرهنگ است و شگفتا فرزندی آنقدر جری شود که مداخله در امور مادرش کند و بدتر اینکه حق را به جانب خود انگارد… میگفت: اهالی فرهنگ اگر به معنای کامل کلمه، دلبسته و سیراب از مشرب فرهنگ شوند، هیچگاه عبا به آب سیاست تر نمیکنند و عطای سیاههی سیاست را میبخشند به …
باریکهی سیصد و شصت کیلومتر مربعی غزه را که میشود نصف تهران خودمان و یا خودمانیترش قد دریاچهی نیمه جان ارومیه در نظرش گرفت، امروز در هزار و سیصد و هفتاد و چهارمین محرم بعد از قیام حسین بدل به کارزاری شده که سگهای هار صهیونیست در هیئت شمر و خولی و حرمله، جان از …