¤ رهبر شش فرزند دارد؛ مصطفی، مجتبی، مسعود، میثم، بشری سادات و هدی سادات. شش نوه هم ۵شنبه و جمعه خانه “پدربزرگ” را شلوغ می کنند. رهبر، فقط یک نوه دختر دارد که کوچکترین نوه از کوچکترین پسر می باشد. خانم خوشوقت همسر آقا مصطفی خانم حداد عادل همسر آقا مجتبی خانم خرازی همسر آقا …
Month: تیر ۱۳۸۷
************ اما خدا، « عـــــلی » را آفرید و خانه ی سنگی، آغوش اول و آخرش را روی « او » گشود، تا بنمایاند که سنگ ها هم سینه چاک عشق اند. و قاف، حرف اول قبله است و حرف آخر عشق …
حتی خدا هم آن باری که خواست قسم جلاله بخورد، اول قسمش اسم تو را آورد: «« و والد و ما ولد »»یعنی قسم خورد به تو و آنچه در پی تو می آید. بانک هم که می روم، یکی از « مشخص » اتی که پشت چک باید! بنویسم اسم توست. داخل قبر هم …
اگر حشره ای در فنجان قهوه بیفتد، تصور می کنید واکنش یک آمریکایی، انگلیسی، چینی و یک صهیونیست اسرائیلی چه خواهد بود؟! مرد انگلیسی فنجان را به خیابان پرتاب و کافه را ترک می کند. مرد آمریکایی، حشره را خارج می کند و قهوه را سر می کشد! مرد چینی حشره و قهوه را با …
ماهی گیر که تور می اندازد، اگر یک ماهی ریزه هم گیر کند لای چشمه های درشت تور نمی گوید«چون تو آمدی من تورم را بالا نمی کشم.» یا بازپرسی نمی کند ازش که« کی به تو گفت گیر کنی؟ این تور که برای تو گشاد است.» تورش را انداخته ماهیش را می گیرد.فقط خود …
چه فایده دارد؟ چه فایده دارد این همه آرزو بکنیم و تو برآورده نشوی … چه فایده دارد صوم و صلوه رجب و شعبان و ماه کریم، وقتی قنوت اجابتشان به پنجره وصال تو گشوده نمی شود. اصلا ، اگر بیائی، که می آئی، دیگر آرزو به چه دردمان می خورد!؟ ما آرزو را به …
للحق سلام دست و دلم به نوشتن نمی رود. یعنی حال تایپ ندارم. اینها، همه شان از مشغولیتهای ذهن سیاست زده ام است که می رود تا ششم اردی بهشت به انجام و سرانجام برسد. جنگ، بما هو جنگ برای من یکی ، یک نعمت بزرگ و خدادادی بود و هست. پریروز ها به مسئولی( …
و فرمود: حکمت را هر جا باشد فراگیر که حکمت، گاه در سینه ی منافق بود، پس در سینه اش بجنبد تا برون شود و با هم سان های خود، در سینه ی مومن بیارامد!
جرج واشینگتن از روی اسکناس لبخند میزند و صلیبی روی سینه می کشد و میفرماید: این گاد وی تراست! جیسن میگوید: البته توکلت علی الله نیست، توکلنا علی الله صحیح است! یعنی ما اعتماد میکنیم به خدا، نه من. این جا به تیمورک اهمیت میدهند! و کسی دیگر در جایی از تاریخ فریاد میکشد: کلُّ …
عصر شنبه. ۲۷/۵/۸۶ ظهر، تا برسم حرم، اذان دوم را هم گفته بودند.مقابل ورودی باب جبرییل جا گیر شدم.جلوی صندلی مامور وهابی دم ورودی. وهابی صاحب صندلی را انگار در بقیع دیده بودم قبلا. صبر کرد تا امام به رکوع برود ، بعد اقتدا کرد.یحتمل، به خاطر تهدیدات بالفعلی که از سوی یک جوان شیعه …
