دهمِ برجِ دهم است. این جا برف تازه شروع شده. یعنی تا همین دی روز، هوای این جا ربطی به این موقع نداشت. نشسته ام در جائی دورتر از ریزش برف و دانه های بی نظم و ترتیب برف را می بینم که بر هم می خورند و فرو می ریزند در زمینی که تا …
Month: دی ۱۳۸۷
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بى نفح صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا …
(صدای فریاد در بیابان پیچید که می گفت: « از گناهان خود توبه کنید. ملکوت خدا نزدیک است!». یحیی بود که فریاد می زد؛ یحیای تعمید دهنده. جامه ای از پشم شتر پوشیده و با کمربندی از چرم، آن را به خود پیچیده بود. خوراکش چیزی نبود جز ملخ و شیره ی گیاهان صحرائی. چشمان …
