Month: اسفند ۱۳۸۷

بهار!

و داقََتِ الارضُ و مُنِعَتِ السَماء زمین تنگ شده و آسمان بخیل! حالا هی من خوش خوشانم باشد که که خانه مان مهیاست و بهار دارد می آید! بهار! آنست که خود ببوید، نه آنکه تقویم بگوید … بهار! آنست که خود بیاید، نه آنکه تقویم بگوید …

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد نخواست او به من خسته ـ بی‌گمان ـ برسد شکنجه بیشتر از این‌؟ که پیش چشم خودت‌ کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد چه می‌کنی‌، اگر او را که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد… رها کنی‌، برود، از دلت جدا باشد به …

«مختصری درباره ی جلال آل احمد»

نوشته ای منتشر نشده از سردار شهید علی شرفخانلو لِلحَق! اسفند که می شود، همه ی اجزا و اشیا و حتی آدم! های شهر، غرق در هیجانی نا نوشته و خود خواسته، ماراتن نفس گیر پاکیزگی و نو شدن را تا ثانیه ی صفر سال کهنه و خسته می دوند تا در آرامش فراگیر دور …

برای یکهزار و یکصد و هفتادمین سالِ آغازِ ولایتِ امامِ مفردِ مذکرِ غائب!

سلام. حال من خوب نیست. اما همیشه برای سلامتی شما، شمع روشن می کنم. دیریست که همه را از خود بی خبر گذاشته اید. می دانید که! پدر بزرگ مُرد. برای پدر هم نفسی باقی نمانده است. جمعه ی پیش سخت بیمار بود. از بستر بر نمی خاست. چشمهایش، به پنجره بود و قلبش تا …

اسمش روشه

با امام رضا یه حس صمیمانه ی غریب دارم. انگار که امام با اون عظمتش، یکی از اون چند تا دوستیه که خیلی بهم نزدیکن و من خیلی دوستشون دارم. یه جور حس نزدیکیِ شیرین و خواستنی که فقط مخصوص و مختص امام رضاست. بقول شهید مطهری که میگه هر کسی یه کلید واژه ی …