Month: فروردین ۱۳۹۱

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

این همه سال که از لذت سحر بی بهره ام انگار می کردم کوک ساعت ِ چینی و زنگ ِ موبایل فنلاندی خواهد توانست رابطه ی من و تو را اصلاح کند… و کُنجی در جوار اهالی “سحر” که اهل غفران و استغفارند برایم دست و پا کند. و خواهد رسید روزی که دلم خوش …

مخاطب خاص دارد!

امید، بزرگترین و بهترین و بالاترین دلیل بودن و ماندن است. تو انگار کن مثل هواست برای زنده ماندن. یا آب است برای ماهی. یا خاک است برای رویش. امید که نباشد ادامه ی هر چیزی به هر شکلی دور از منطق و محاسبه است. و تو انگار کن نوشتن روی ماسه های ساحل باشد …

و چون “بهار” شد، بسیار یاد مرگ باش…

و فرمود: پسرکم! فراوان به یاد مُردن باش و یاد آنچه با آن می آید و آنچه پس از مُردن روى بدان می نمایى. تا چون بر تو در آید ساز خویش را آراسته باشى و کمر خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید. و مبادا فریفته شوى که بینى دنیا …

و تواصعوا بالصبر

نبودنت بی خبر گذاشتنت و بدتر از همه، رفتنت باز کار دستم داد! آن قدر که از سر بی تابی و بی مبالاتی! دست به دامن حکیم شوم و انگار نه انگار که ته چشم های مشتاقم را دیده باشد، باز برایم نسخه ی قبلی را تجدید! کرد که: در برابر فرمان پروردگارت شکیبا باش! …

شکافتن، شکفتن و شکوفه

بهاران از کجاست که روح روییدن و سبز شدن ناگاه، در تن خاک مرده پیدا می‌آید؟ و از کجاست که روح شکفتن، ناگاه از تن چوب خشک، چندین برگ‌های سبز و شکوفه های سفید و آبی و زرد و سرخ برمی‌آورد؟ بهاران رازدار رستاخیز پس از مرگ است و قبرستان‌ها مزارعی هستند که در آنها …

روز اول کاری سال

امروز نخستین روز کاری سال جدید است. یعنی سیستم اداری و اقتصادی مملکت که از یک هفته ی قبل عملا تعطیل بوده، تکانی می خورد و نه با ظرفیت کامل که با کارکنانی که سفر عیدانه نرفته اند، از حالت تعطیلی در می آید. گرچه تا بازگشت به حال سابق یک هفته ده روزی فاصله …

“رَه بر” اگر فرمان دهد…

ممکن است آمریکا خطرهائى براى کشورهاى دیگر ایجاد کند؛ ممکن است دیوانگى کنند. البته من همین جا بگویم؛ ما سلاح اتمى نداریم، سلاح اتمى هم نخواهیم ساخت، اما در مقابل تهاجم دشمنان – چه آمریکا و چه رژیم صهیونیستى – براى دفاع از خودمان، در همان سطحى که دشمن حمله کند، به آنها حمله خواهیم …

خاطرات

بدم می آید! بدم می آید از روزهای اول سال. از تعطیلی چند روزه ای که تهران نشینان را برمیگرداند شهرستان و قاطی آنها “سرداران دمپائی پوش” هم نزول اجلال می کنند به شهر آبا و اجدادی که طبق قرار نانوشته ی هرسال، جمع شوند در مسجد قدیمی ای که پاتوق مشترک نسل ما و …

از یار آشنا سخن آشنا

از بین این همه آدم که پیام کوتاه تبریک نوشتند و فرستاندند و یا پیام های تبریکی که برایشان رسیده بود را فوروارد کردند و یا تماس تبریک گرفتند و یا دیدیم هم را و تبریکات معمول را بلغور کردیم! تماس حاج اسماعیل عیدم را مبارک کرد… شیر ِ پیری که رفیق تـــو بود و …