Month: خرداد ۱۳۹۱

امید ِ امام و امام ِ امید

نیم قرن قبل وقتی خواستی به‌پا خیزی و سربازی کنارت نبود گفتی: “سربازانت در گهواره اند!” وعده‌ی تو راست بود! سربازان گهواره نشین‌ات وقتی‌که آمدی شده بودند شاخ شمشاد و رشید و پا در رکاب و جان به قربانت کردند و در راهت و برای اعتلای کلمه‌ات که کلمه‌ی توحید بود و قسط و عدل، …

آخرین تجلی ذوالفقار

هیچ پیام‌بری برای تعلیم شمشیر نیامد؛ پیام‌بران آمدند تا ذائقه‌ی بشر را با یاس آشنا کنند. پیام‌بران برای تکثیر تبسم و تداوم نسترن آمدند. پیام‌بران آمدند تا ما آب‌یاری اشراق را بیاموزیم و آبش آفتاب را یاد بگیریم. ذوالفقار، پاس‌بان حرمت گل‌ها و خون‌هاست. ذوالفقار، شمشیر نیست، آیینه است. ذوالفقار اشکی است که الماس‌های جهان …

عالمی از نو بباید ساخت…

هر از گاهی که روغن در روغن‌دان چراغ گردسوز بالای طاقچه‌ی این‌جائی که ما هر شب می‌‌آئیم و فتیله‌اش را آتش می‌زنیم و به روشنی‌اش چیزکی سرهم می‌کنیم و می‌نویسم و می‌رویم، ته می‌کشد و کم‌سو می‌شود و بقولی نوشتن‌مان نمی‌آید، کسی یا کسانی از گوشه‌ای که هیچ رقم فکرش را نمی‌کردی، پیدایشان می‌شود و …

سوره‌ی صبر

بس‌که تو دور بوده‌ای نبودنت شده عقده شده حاجت شده خواهش… دعا و توبه و خواهش بر لب‌مان خشک شد بس‌که آیه‌ی “فاستجبنا له و فکشفنا ما به من ضُرّ…” نازل‌مان نکردی و نبودنت این‌همه سال، آن‌سان بی‌صبرمان به‌بارمان آورد که دیگر طاقتی برای نمی دانم چند روز و ماه و سال که تا آمدنت …

سِرّ ِ مگو!

نمی‌دانم چرا همه راه به تو دارند الا منی که نزدیک‌ترین کس به تو ام. نزدیک‌ترین به عیار آدم های اینجا و نه حتما به عیاری که دست شماست. که اگر بود روزگار من و کار نیمه تمامی که سال‌هاست منتظر یک گوشه‌ی چشم و اذن شماست تا یومنا هذا لنگ نبود… حالا این‌ها را …

رجب‌نوشت

یَا مَنْ یَمْلِکُ حَوَائِجَ السَّائِلِین وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِین لِکُلِّ مَسْأَلَهٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِید اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُکَ الصَّادِقَه وَ أَیَادِیکَ الْفَاضِلَه وَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَه فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَه إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیر – – – – – و تو بگو …

کز عهده‌ی شکرش

وقتی فک بالا و پائینت تا منتهی الیه ممکنش باز باشد و دو دست دندان‌پزشک به‌اضافه‌ی کلی انبر و آینه و گاز و سیم و پنس و پنبه داخل محیط دهان تو باشند و پزشک دندان‌ به‌انضمام زوری که می‌زند تا بلکه دندان شکسته‌ی تو را ساق و سالم از جا بُن کن کند و …

شبیه و شهید

هرکسی هرقدر اندک هم که شکل لب و دهن و دماغ و چشم و ابرویش یا لااقل یکی از این‌هاش شبیه تو باشد، یا از تو برایم بگوید و برای من تابلوئی از تو نقش کند، می‌تواند مرا به طرفه‌العینی هوائی کند. از منی که تو را ندیده‌ام و در این باید ِ دور ازانصاف، …

دو کلمه حرف حساب!

سال‌ها بود دربه در دنبال “دو کلمه حرف حساب” بودم و نمی‌یافتمش. جستجوی نمایش‌گاه و حوالی انقلاب و بساط کتاب‌فروش‌های دور و بر ارگ تبریز بی‌حاصل بود و بی‌فایده و ما بودیم و حسرت یافتن “دو کلمه حرف حساب ِ” پر حاشیه! دی‌روز اما پی ِ سفری غیرمترقبه، وقتی در خروجی شهر نگه داشتم تا …