شبِ جمعهی آخر سال است و هرکس از هر گوشهی شهر و ای بسا از هر گوشهی مملکت خودش را میرساند به وطن تا آخرین پنجشنبهی سال را سر خاک عزیزش برود و به یاد عزیزش باشد و اگر همت و کدبانوئیِ اهل منزل مدد دهد، بعید نیست اجاقی گرم شود و حلوائی خیراتِ روح …
Month: اسفند ۱۳۹۱
دمغ بود. با گرهی در ابروان و لب و لوچهای آویزان. پرسیدم باز چه مرگت شده که کلهم اجمعین کشتیهایت به گِل نشستهاند و دل و دماغ و حال و احوالت دیگرگون است؟ گفت: مرگ از این بالاتر که روز شب میشود و شنبه به جمعه میرسد و بهمن به اسفند و من همت نمیکنم …
یکروز امام (ره) به من فرمودند: من به سه دلیل از فوت دکتر شریعتی متأسف هستم. یک اینکه، ایکاش ایشان با آن قدرتِ بیان و احاطهای که بر کلام و نفوذی که بین شنوندگان داشت؛ توجه خود را صرفا به نسل دانشگاهی معطوف نمیکرد و همهی جامعه اعم از روحانی و بازاری را در نظر …
بهار ویژهگی منحصر به فرد روزگاریست دچار تکرار که در هر بار چرخش به یک بو و به یک شیوه و به یک طرح نو حلول میکند. بهار زایش حیات است از دلِ مردهگی دِی و رویش جوانهاست از بارش سهمگین بهمن و سلم و سلام و صلحیست در لابهلای گدازههای اسفندِ آتشناکِ آخرِ هر …
سختترین کار عالم اجابتِ نگاه چشمهای مشتاقیست که بعد از اینهمه سال، تو را در قاب چشمان من میجویند و فشردن دستهائی که به شوق گرمای دستان مردانهی تو مرا گرم در آغوش میکشند… .
دلم هــــــوای تو کرده بگو؛ چه چاره کنم؟
بهتر نبود به جای وقتی که برای تنظیم پیام سر سلامتی به اهل و عیال و ملت و دولت ونزوئلا و پیشبینی رجعتِ فرماندهِ فقید، رفیق هوگو، جناب پرزیدنت چاوزِ کمونیستِ سرخپوش و حضور در مراسم مومیائی کردن جنازهی جنابشان در آن سر دنیا مصروف داشتید، فکرِ پاسخ به مطالبهی به حقی میبودید که رهبر …
از رخ نقاب بر افکن که من؛ خورشید را به پای تو پرپر کنم! تیغی مرا سپار که از برق آن؛ این شورهراز تیره منور کنم! در خون سپاه خصم را از نیل تا فرات شناور کنم…! – – – مرحوم مغفور، محمدرضا آقاسی
همچو فرهاد بُود کوه کنی پیشهی ما کوه ما سینه ما، ناخن ما تیشهی ما بهر یک جرعهی مِـی منت ساقی نکشم اشک ما بادهی ما دیدهی ما شیشهی ما – – – ادیب نیشابوری
از جوانک شرورِ سیبیلوی گردن کلفتِ آن سالها که زورش به منطق شهردار نچربیده بود و عوضش را شبانه از جانِ شیشههای خانهی او در آورده بود، فقط سیبیلش مانده بود و شرمندگیِ آن حملهی شبانهی نابخردانه. کاملن اتفاقی و به اشتباه آمده بود سراغ من و وقتی نیم ساعت یکریز حرف زد و عرض …
