متحیری! از اینکه آقا، آقای مثل توئی هم هست. از اینکه در دستگاه و دفترش اسم تو هم بوده. از اینکه نام تو هم توی لیست دعوت شدهگان بود که توانستی اینهمه عمود را جلو بیائی و یادت میافتد لب مرز به رفیقت گفته بودی «تا با گنبد و گلدسته چشم در چشم نشوم باورم …
Month: دی ۱۳۹۳
شهرداری هر شهری در هر نقطه از دنیا، در اولین قدمی که داخل محدودهاش میگذاری تابلوئی علم کرده که به میهمانان خوش آمد میگوید و به عمرم، هیچ «خوش آمدید»ی به قدر خیر مقدمی که در ده دوازده کیلومتری حرم و ابتدای محدودهی شهر کربلا زده بودند به جانم ننشست. و تو انگار کن خستگی …
برای خیلی از ماها آموزهها و هنجارهای اجتماعی به واسطهی هیئت و حضور در دستگاه سیدالشهداء نهادینه شده است. حضور در دستگاه امام حسین برای هیئت بروها بازدارندهی قوی و محکم و مطمئنی بوده و هست. یعنی حسینی بودن برای ایرانیهای هیئتی، صرف گریه و عزاداری و اشک و آه نیست و دوستان لابد یادشان …
راه به راه کسانی بودند که تو انگار کن طلبهاند و صندلی و میز پلاستیکی گذاشته بودند و نشسته بودند سر راه زوار که قرائت حمد و سورهشان را گوش بدهند و اگر لازم بود تصحیحش کنند. حمد و سورهات را که میخواندی و اگر غلط نداشتی، کاغذی میداند به دستت که یک طرفش سورهی …
راهپیمائی اربعین شاید برای اهلش امتحان ادعا هم بود. امتحان ادعای همراهی با امام. امتحان ادعای پا در رکابی. امتحان ادعای بذل جان و مال. اربعین میقاتی بود که آدم میتوانست به چشم خود ببیند که هرکس را به قدر ادعائی که میکند به سنگ محک میزنند و هرکه مقربتر است را جام بلا بیشترش …
یک هفته قبلِ اربعین خودشان را رسانده بودند کربلا. توی هنوز خلوتیِ حرم، با فراغ بال زیارتشان را که کرده بودند آمده بودند نجف و بعد کاظمین و احتمالن سامراء و باز برگشته بودند نجف که این بار پیاده زائر اربعینِ امام شهید شوند. حالشان خوب بود. نشسته بودند به استراحت و چای و عمود …
