دست‌گیری؛ فصل اشتغال روزمره‌های یک مدیر روزمره

شهرداری به‌ترین و مطمئن‌ترین و دم ِ دست‌ترین بنگاه زودبازده اشتغال است. خاصه اشتغال در صنف ما که اولن طرف حسابت پیمان‌کار خدمات‌رسانی ست که کسی را به کار می‌گیرد که نه گیر و گور اخذ مجوز و گزینش و محدودیت سن و صلاحیت عمومی دارد و نه محدودیت در بکارگیری و سواد و تحصیلات و نه کسان و کارگرانش، ملزم به گذراندن دوره‌های تخصصی! اند. مهم‌تر این که همیشه‌ی خدا جای خالی برای گماردن کس به کار برداشتِ پس‌ماند خانگی و سپور و جاورکشی داریم!
جنبه‌ی مهم ِ دیگر اشتغالی که متولی‌ش تشکیلات مرتبط با ماست، آخرین تیر ترکش و آخرین کورسوی امید بودن آن است. یعنی اگر کسی چشم گره و رج زدن پای دارقالی و زور و بازوی قرقره ی ملات کشیدن و نای دادن زدن پای بساط خیار و گوجه و سیب‌زمینی و عــُرضه‌ی فروش سیگار را نداشته‌باشد، می‌آید سراغ ما و سپور و دویدن پشت خاور زباله، آخرین کلون دری‌ست که می‌زند که مگر پول نان خالی را در بیاورد و ببرد سر سفره‌ی خالی تَــرَش! و اگر کسی این‌ کار را هم نتواند، بعید است کار دیگر جا را بتواند.


غرض، این‌همه بی‌چاره‌گی در نگاه اول، هر دل ِ سنگی را نرم می‌کند و هر نظری را به ترحم جلب. و لاجرم تو هر چه در چنته‌ی امکان داری، صرف حل و فصل آن می‌کنی!
حالا حتی این وسط هم! هستند رندانی که رحم به این آخرین امیدگاه ِ بی‌چاره‌گی نمی‌کنند و طوری انگشت به دهانت می گذارند که من بعد دستت بلرزد وقتی بخواهی قدمی در کمک به رفع اضطرار این صنف آدم های بی‌چاره برداری. نمونه‌اش همان یارو که سر پیری معرکه گیری‌اش گرفته‌بود و به هزار در زد که یکی دو ماه بگذاریمش سر پست سپور صبح‌ها که؛ اسمش توی لیست بیمه بیاید و دفترچه بگیرد و بعد دو ماه برود بیمارستان میلاد تهران! که دکترش انحراف بینی‌ عالی‌جناب را عمل کند! که دیگر شب‌ها صدای خرناس کشیدنش خواب ناز پسر یکی یک دانه‌اش را مشوش نکند!!! و جالب‌تر این‌که پارتی‌اش صاف نگاه زل بزند توی چشم‌های آدم که: ” ما که نمی‌خواهیم کار کند! شما فقط! بگذار یکی دو ماه همین دور و برها بپلکد تا اسمش رد شود توی لیست و گیر دفترچه گرفتن نداشته باشد! همین!! ”
حالا تو هی بگو: گر دست فُتاده ای بگیری مردی…

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.