هر بار که از راه دور، به زیارت مرقد شهید جوانش میآید، وقتی پردههای اشک چشمهای همیشه خیسش نازکتر شد و خوب که یک دل ِ سیر پسرش را دید، وقت رفتن همانجا، کنار بوسهای که از عکس قاب گرفته و خاکی پسر میگیرد، دست به دعا بلند میکند و با غروری که مال کلام “مادر شهید” است و با تفاخری که از داغ سینهی سوختهاش شعله میگیرد، همیشهی خدا فقط این دعا را میخواند که؛ « الله! بالامی “علی اکبر” نن محشور اِلَه… » یعنی؛ خدایا! فردای قیامت، پسرم را با علی اکبر محشور کن
دیدگاهها
ما را هم.ان شاالله..