رفیق حادثههایی به رنگ تقدیـــری
اسیر ثانیههایی شبیهِ زنجیــری
در این رسانهی دنیـا میان برفکها
نه مانده از تو صدایی، نه مانده تصویـری
رسیده سن حضورت به سن نوح اما
شمار مردم کشتی نکرده تغییری
هزار جمعهی بیتو گذشته از عمـرم
هـزار سال پیاپی دچار تأخیری
شبیه کودک زاری شدم که در بـازار…
تو دست گمشدهها را مگر نمیگیری؟
کاظم بهمنی