نوجوان بودم که روضهها را فهمیدم. شرح معرکههائی که تهش به شهادت یکی از چهارده معصوم میانجامید و همهشان بلااستثناء دریغ و درد و آه و حسرت و نیسگیل داشتند.
آهِ از دست دادنِ آدمی خوب که خورشید بر سر بهتر از او سایه نیفکنده باشد.
وقتی چند سال گذشت و مشتری دائمی روضه شدم و کمکم شعرهائی که مداحها میخواندند از برم شدند و آنقدر عقلرس شدم که به اشارهای تا تهِ روضه را و شعر و دم را حدس بزنم و یا بدانم و زمزمهاش کنم، وقتی تصویرِ معرکههای منجر به شهادت معصومانهی آن ۱۴ تن، رسوب کرد در جانِ دلم، وقتی تقویم ایام شادی و حزن اهل بیت علیهمالسلام را بلد شدم، همیشهی خدا، همیشهی خدا، همیشهی خدا، شنیدن روضهی دو جان را تاب نداشتم.
روضهی شهادت مادر را و شرح مقتل علیِّ اصغر را. پیش خودم همیشه فکر میکردم، امیر علیهالسلام، سیدالشهدا و علیِّ اکبر و عباس و همهی صاحبان روضه که درود خدا بر ایشان باد، مرد بودند و شهره به جنگاوری و دلاوری و رشادت و غیرت؛ قصهی شهادتشان اگرچه سخت، اما همیشه بعد از جنگ و قتال بوده و وقتی اتفاق افتاده که قبلش پشت هزار هزار حرامی را به خاک رسانده بودند. پیش خودم دلم به این خوش بود که معرکه دو سر دارد و عباس و قاسم و حبیب و همهشان وقتی هزار هزار تابلو از جنگاوری و رشادت ساختهاند، پرده آخر را شهادت کشیدهاند که ختمِ همهی مردی و مردانگیهاست و درست همان وقت یادم به روضه علیاصغر میافتد که نه زبانِ رَجَز داشت و نه شمشیر قتال و بعدش بلافاصله، روضهی مادر که پشت در، پیشِ روی هزار حرامزاده، با تمام لطافتی که یک گل میتواند داشته باشد ایستاد و با همهی رذالتی که یک حرامی ازش برمیآید، آسیب دید و درد کشید و جانکاهتر اینکه مقتلش نه همانروز که چندین و چند روز بعد به شهادت انجامید آنسان که افتاد و دانی… .
هر سال، شب روضه علیِّ اصغر، دوست دارم اتفاقی بیفتد که نه رادیو گوش بدهم و نه تلویزیونی که از سرباز شش ماهه میخواند باز باشد و نه هیئت بروم. بسکه این روضه سنگین است. بسکه سخت است فقط گریه کردن و کاری دیگری نتوانستن.
و هر سال بیست روزِ فاطمیه، هر شبش، هر بار که چشمم به رخت مشکیم میافتد، هر بار که روضهی ظلم به مادر تکرار میشود، هربار که پیچ رادیو را باز میکنم و روضه میتراود، هربار که تلویزیون سیاهی عزا میکشد به جانِ سیما، قصه همان است و اشک و حسرت و درد و دریغ همان. بسکه سخت است فقط گریه کردن و کار دیگری نتوانستن… .
دیدگاهها
مادر
چند نفر بودی که وقتی نیستی انگار هیچکی توی خونه نیست…