نشسته بودم تو تاکسی؛ یه بنده خدائی هم نشسته ردیف جلو بغل دست راننده و داشت با موبایلش صحبت می کرد. نمی دونم چرا توجهم بهش جلب شده بود و رفته بودم تو نخش. نوشته رو موبایلش رو یه جائی دیده بودم؛ مارک یه سیگار معروف بود. کنجکاو شدم. طرف گرم صحبتش بود :
(( آره چک یارو وصول نشده می رم مغازش….. نه؛ ماشینو فروختم رفت …… به اونم بگو زنگ بزنه به همراهم بگم چیکار کنه….. ))
یارو وقتی صحبتش تموم شد و موبایلشو گذاشت تو جیبش ، من تازه دوهزاری ام افتاد …
راستی این موبایل جدید ها چقدر شبیه قوطی سیگارند.
راستی این دفعه که اولویت هارو اعلام کنن فکر کنم نوبت ما هم می رسه که موبایل دار بشیم.
این ۲۵ تیر چرا نمیاد؟؟؟؟؟؟
دیدگاهها
تاثر واژه ای نیست که بنوان در مورد این نوع تراژدی ها بکار برد
فکر گوشی باش که گرون شده . . . ۲۵ تیر هم چشم به هم بزنی میاد
نمیدانم چقدر مهم است سیگار که به اعتبار آن برای جعبه اش هم احترام قائل شویم.جالب تر آنجاست که چیزی دیگر را در نسبت با آن آدم حساب کنیم. چقدر سخیف شده امروز میزانهای قیاسمان… یا حق
سلام
این اطلاع رسانی با ایمیل هم چیز خوبیه ها
من چند باری با همین ایمیل ها به وبلاگ شما و جاهای دیگه رفتن
ما هم منتظریم تا وقت گل نی
همونوقتی که سیم کارتهای اعتباری به شیراز برسه .
چاکر هر چی نسل سومیه
سلام و ممنون از شما برای پیام .روزی که کودکانه ، به تصویر خویشتن در چشمه ها و ایینه ها دیده دوختم ؛
پنداشتم که ایینه ،همتای چشمه است .وین هر دو در نگاه نخستین برادرند .
پنداشتم که هر که در ایینه بنگرد در چشمه نیز چهره ی او جلوه میکند و ان چهره های تیره روشن ، برابرند
پنداشتم که چشمه اگر خفته در چمن ، ایینه ی است عاشق دیدار افتاب…..
و اینک ، بر ان است که از اوج اسمان خورشید را برهنه فرود اورد در اب …
پنداشتم که در شب تار اتاق من ایینه ، چشمه ای است که ارام و بی خروش میریزد از بلندی دیوار بر زمین واندر زلال جاری او ، اشتیاق من کم کم رسوب میکند و میرود به خواب
اری ، هزار بار تصویر من در ایینه و چشمه ، غرق شد یا خود در ان دو چشم درخشان ، رسوب کرد تا ناگهان ، جوانی ناپایدارمن چون افتاب ، درشب غربت ، غروب کرد ………
بعد ازغروب او ایینه چشمه نیست ؛ ایینه قاب عکس کهنسالی من است ……………
سلام بالاخره میاد
ایام شهادت فاطمه زهرا رو تسلیت میگم
حمید