امسال هم به ته رسید و سررسید جلد قرمز من بی آن که به قدر یک خط جای خالی داشته باشد، به صفحه ی بیست و نُهم اسفندش…
یعنی
امسال هم به سر رسید و دل به دلدار نرسید…
شاید طالع ِ نحس ِکوکب ِ بخت ما زمینی ها
که تمام هزار و سی صد و نود چرخش قبلی اش را باخته
به نود و یکمین چرخش از هزار و سیصدمین سده، سعد شود و روز و ماه و سال و تاریخ، از نو نوشته شود…
یعنی
در منظومه پیر سال هستی
ستاره ای هست
که زمینیان هر صبح
برای طلوعش دعا می کنند…